Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
short clothes
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
Other Matches
short coats
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
changelings
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changeling
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
elf child
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
grego
جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
haw finch
سهره منقار بزرگ وگردن کوتاه
curtain-raisers
پرده کوتاه پیش ازاغازنمایش بزرگ
curtain-raiser
پرده کوتاه پیش ازاغازنمایش بزرگ
afterpiece
نمایش کوتاه خنده دارپس ازنمایش بزرگ
zinjanthropus
شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
the boy who
بچهای که
to vaccinate a child
ابله بچهای را کوبیدن
chip of the old block
بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
her last was a son
اخرین بچهای که زایید پسربود
somewise
تا اندازهای
part way
تا اندازهای
somedeal
تا اندازهای
in somewise
تا اندازهای
in amanner
تا اندازهای
in a way
تا اندازهای
in a sense
تا اندازهای
insomuch
به اندازهای که
nursling
بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
to overlie infant
روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
bastard eigne
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
whitish
تا اندازهای سفید
voluntary savings
پس اندازهای اختیاری
something
تا اندازهای قدری
rawish
تا اندازهای خام
coldish
تا اندازهای سرد
flattish
تا اندازهای پهن
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
plough boy
بچهای که گاویا اسب رادرشخم زنی میراند
oafs
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
palish
تا اندازهای رنگ پریده
metric
اندازهای استاندارد یامعیارمتری متری
i kind of liked it
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
he is something of a musician
تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
ell
نام اندازهای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است
not give someone the time of day
<idiom>
تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
opera bouffe
اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
platinum metal
ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
sample size
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
outwall
جامه
rigs
جامه
overclothes
جامه رو
weeds
جامه
habits
جامه
swallow tail coat
جامه شب
raiment
جامه
thing
جامه
costume
جامه
costumes
جامه
livery
جامه
suit
جامه
suited
جامه
suits
جامه
liveries
جامه
toggery
جامه
apparel
جامه
monkhood dress
جامه
garments
جامه
costumes
جامه ها
togs
جامه
transvestite
زن جامه
costume
جامه
tog
جامه
transvestites
زن جامه
habit
جامه
vesture
جامه
rig
جامه
rigged
جامه
garment
جامه
habit
:جامه پوشیدن
valise
جامه دان
portmanteaus
جامه دان
habits
:جامه پوشیدن
weeds
جامه بوگی
gears
الات جامه
geared
الات جامه
gear
الات جامه
suit
جامه
[کت و شلوار]
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
luggage
جامه دان
valises
جامه دان
night clothes
جامه خواب
nether garment
زیر جامه
tog
جامه پوشاندن
knock about clothes
جامه کار
hosiery
جامه کش باف
suit case
جامه دان
to habit
جامه پوشاندن
night gown
خواب جامه
oil coat
جامه مشمعی
portmanteau
جامه دان
portmanteaux
جامه دان
kimono
جامه ژاپنی
kimonos
جامه ژاپنی
night suit
جامه خواب
linen
جامه زبر
scarlet
سرخ جامه
caddis
جامه ژنده
caddice
جامه ژنده
sadly dressed
جامه غم پوشیده
women's dres
جامه زنان
golds
جامه زری
habiliments
جامه ویژه
wooled
جامه پشمی
neckline
یقهی جامه
change of clothes
جامه واگردان
samite
جامه زربفت
undies
زیر جامه
evite
زن کم جامه پوش
small cloths
جامه بچگانه
smalls
جامه بچگانه
dishabille
جامه خانگی
disfrock
جامه از تن در اوردن
the outward man
جامه یا تن ادمی
gold
جامه زری
to wear mourning
جامه ماتم
garment
جامه رو رخت
cilice
جامه مویی
he wears a new suit to day
امروز جامه
necklines
یقهی جامه
fur
جامه خزدار
clothes
جامه لباس
furs
جامه خزدار
proper dress
جامه زیبا
proper dress
جامه شایسته
print dress
جامه چیت
incognita
با جامه مبدل
fatigue dress
جامه بیگاری
purple
جامه ارغوانی
garb
جامه پوشانیدن به
undress
جامه معمولی
undressing
جامه معمولی
undresses
جامه معمولی
bed clothes
جامه خواب
garments
جامه رو رخت
to clothe oneself
جامه برتن کردن
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
materialize
جامه عمل بخودپوشیدن
disguises
جامه مبدل پوشیدن
disguised
جامه مبدل پوشیدن
disguise
جامه مبدل پوشیدن
disguising
جامه مبدل پوشیدن
wool
جامه پشمی نخ پشم
materialized
جامه عمل بخودپوشیدن
clobber
جامه وصله کردن
wools
جامه پشمی نخ پشم
small clothes
جامه بچه گانه
materialises
جامه عمل بخودپوشیدن
clobbers
جامه وصله کردن
tights
جامه چسبان وخفت
clobbering
جامه وصله کردن
materializes
جامه عمل بخودپوشیدن
clobbered
جامه وصله کردن
materialising
جامه عمل بخودپوشیدن
robe
جامه بلند زنانه
next to the skin
زیر همه جامه ها
dresses
جامه بتن کردن
trousseaus
جامه یا رخت عروس
trousseaux
جامه یا رخت عروس
flannel
جامه فلانل یاپشمی
flannels
جامه فلانل یاپشمی
dress
جامه بتن کردن
materializing
جامه عمل بخودپوشیدن
kilts
جامه چین دار
kilt
جامه چین دار
gown
جامه بلند زنانه
rich clad
جامه فاخر پوشیده
luggage
جامه دان اثاثه
robe
جامه دربر کردن
robes
جامه بلند زنانه
unclothe
جامه از تن بدر اوردن
mantua
نوعی جامه یا لباس شب
riding habits
جامه سواری زنانه
riding habit
جامه سواری زنانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com