English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (9 milliseconds)
English Persian
father surrogate جانشین پدر
Search result with all words
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
relief جانشین
swap جانشین کردن
swapped جانشین کردن
swaps جانشین کردن
swopped جانشین کردن
swopping جانشین کردن
swops جانشین کردن
standby جانشین
standbys جانشین
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
substitution جانشین سازی
surrogate جانشین
surrogate جانشین شدن
surrogates جانشین
surrogates جانشین شدن
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
substitute جانشین
substitute تعویض جانشین کردن
substitute جانشین کردن
substituted جانشین
substituted تعویض جانشین کردن
substituted جانشین کردن
substituting جانشین
substituting تعویض جانشین کردن
substituting جانشین کردن
inherit مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
inherits مالک شدن جانشین شدن
replacement جانشین سازی
replacement جانشین
replacements جانشین سازی
replacements جانشین
surreptitiously محرمانه جانشین
locum جانشین
locums جانشین
vicar جانشین
vicars جانشین
deputies جانشین
deputies قائم مقام جانشین
deputy جانشین
deputy قائم مقام جانشین
displacement جانشین سازی
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
displace جابجاکردن جانشین
displace جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
displaced جانشین شدن
displaces جابجاکردن جانشین
displaces جانشین شدن
displacing جابجاکردن جانشین
displacing جانشین شدن
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
heir جانشین شدن
heir جانشین
standard کالای جانشین رزمی
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards کالای جانشین رزمی
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
successor جانشین
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
alias نام جانشین
aliases نام جانشین
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
pinch اندک جانشین
pinches اندک جانشین
absence indicator جانشین
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
alternate forms شکلهای جانشین
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
b. eliminator جانشین باتری ب
backup جانشین بازیگر
complete substitution جانشین کامل
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
expromissor جانشین بدهکار
fill in جانشین کردن
fill in جانشین شونده
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
he succeeded his father جانشین پدرش شد
imam or imaum جانشین
incomer جانشین مهاجر
Other Matches
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
locumtenens جانشین
succeeder جانشین
superseder جانشین
succedent جانشین
succedaneum جانشین
subsitute جانشین
mother substitute جانشین مادر
repeater پرچم جانشین
substitute goals هدفهای جانشین
substitute goods کالاهای جانشین
succedaneous متعاقب جانشین
vicar of christ جانشین یا خلیفه
kludge جانشین کردن
to take over جانشین شدن
mother surrogate جانشین مادر
vacant succession بدون جانشین
wlldcard علامت جانشین
standby application کاربرد جانشین
subrogation نیابت جانشین سازی
ingraft در ذهن جانشین کردن
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
locumtenens کفیل جانشین موقت
substitution test ازمون جانشین سازی
to take the place of something جانشین چیزی شدن
vicegerent جانشین قائم مقام
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
succee جانشین شدن میراث بردن
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com