English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (2 milliseconds)
English Persian
he succeeded his father جانشین پدرش شد
Other Matches
he takes a his father به پدرش می رود
he takes a his father به پدرش ماننداست
How old is his father . پدرش چه سنی است؟
He's a carbon copy of his father. کپی پدرش است.
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
He's the spitting image of his father. درست مثل پدرش است.
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
Oedipus ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
vicar جانشین
locums جانشین
locum جانشین
replacements جانشین
replacement جانشین
vicars جانشین
successor جانشین
superseder جانشین
heir جانشین
succeeder جانشین
succedent جانشین
absence indicator جانشین
succedaneum جانشین
deputy جانشین
deputies جانشین
imam or imaum جانشین
surrogates جانشین
surrogate جانشین
relief جانشین
standbys جانشین
standby جانشین
locumtenens جانشین
substitute جانشین
substituting جانشین
substituted جانشین
subsitute جانشین
complete substitution جانشین کامل
repeater پرچم جانشین
mother surrogate جانشین مادر
mother substitute جانشین مادر
standby application کاربرد جانشین
to take over جانشین شدن
pinch اندک جانشین
pinches اندک جانشین
kludge جانشین کردن
fill in جانشین کردن
incomer جانشین مهاجر
expromissor جانشین بدهکار
fill in جانشین شونده
backup جانشین بازیگر
b. eliminator جانشین باتری ب
father surrogate جانشین پدر
substitute goods کالاهای جانشین
alternate forms شکلهای جانشین
succedaneous متعاقب جانشین
alias نام جانشین
vacant succession بدون جانشین
swap جانشین کردن
surreptitiously محرمانه جانشین
replacements جانشین سازی
substituting جانشین کردن
substituted جانشین کردن
substitute جانشین کردن
substitute goals هدفهای جانشین
surrogates جانشین شدن
surrogate جانشین شدن
substitution جانشین سازی
swops جانشین کردن
swopping جانشین کردن
swopped جانشین کردن
swaps جانشین کردن
swapped جانشین کردن
replacement جانشین سازی
displacement جانشین سازی
vicar of christ جانشین یا خلیفه
wlldcard علامت جانشین
heir جانشین شدن
displacing جانشین شدن
displacing جابجاکردن جانشین
displaces جانشین شدن
displaces جابجاکردن جانشین
displaced جانشین شدن
aliases نام جانشین
displace جابجاکردن جانشین
displace جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
substitution test ازمون جانشین سازی
subrogation نیابت جانشین سازی
vicegerent جانشین قائم مقام
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
to take the place of something جانشین چیزی شدن
deputy قائم مقام جانشین
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
substitute تعویض جانشین کردن
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
substituted تعویض جانشین کردن
substituting تعویض جانشین کردن
standards کالای جانشین رزمی
standard کالای جانشین رزمی
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
locumtenens کفیل جانشین موقت
deputies قائم مقام جانشین
ingraft در ذهن جانشین کردن
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
succee جانشین شدن میراث بردن
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
inherit مالک شدن جانشین شدن
inherits مالک شدن جانشین شدن
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
inheriting مالک شدن جانشین شدن
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com