Dictiornary-Farsi | جانشین کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
complete substitution	جانشین کامل


Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
take over	مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
succedent	جانشین
succedaneum	جانشین
subsitute	جانشین
substitute	جانشین
succeeder	جانشین
superseder	جانشین
successor	جانشین
absence indicator	جانشین
heir	جانشین
surrogate	جانشین
surrogates	جانشین
substituted	جانشین
locumtenens	جانشین
imam or imaum	جانشین
locum	جانشین
deputies	جانشین
vicars	جانشین
replacements	جانشین
replacement	جانشین
substituting	جانشین
deputy	جانشین
standby	جانشین
vicar	جانشین
standbys	جانشین
locums	جانشین
relief	جانشین
mother substitute	جانشین مادر
aliases	نام جانشین
alias	نام جانشین
surrogate	جانشین شدن
substitute goals	هدفهای جانشین
substitute goods	کالاهای جانشین
swopping	جانشین کردن
swopped	جانشین کردن
mother surrogate	جانشین مادر
surrogates	جانشین شدن
swaps	جانشین کردن
swapped	جانشین کردن
expromissor	جانشین بدهکار
succedaneous	متعاقب جانشین
swap	جانشین کردن
substitute	جانشین کردن
displace	جانشین شدن
displaced	جابجاکردن جانشین
displaced	جانشین شدن
displaces	جابجاکردن جانشین
displaces	جانشین شدن
displacing	جابجاکردن جانشین
repeater	پرچم جانشین
displacing	جانشین شدن
standby application	کاربرد جانشین
father surrogate	جانشین پدر
fill in	جانشین کردن
substituting	جانشین کردن
substituted	جانشین کردن
displacement	جانشین سازی
fill in	جانشین شونده
displace	جابجاکردن جانشین
surreptitiously	محرمانه جانشین
backup	جانشین بازیگر
b. eliminator	جانشین باتری ب
vacant succession	بدون جانشین
vicar of christ	جانشین یا خلیفه
wlldcard	علامت جانشین
alternate forms	شکلهای جانشین
kludge	جانشین کردن
pinch	اندک جانشین
he succeeded his father	جانشین پدرش شد
incomer	جانشین مهاجر
pinches	اندک جانشین
replacements	جانشین سازی
substitution	جانشین سازی
to take over	جانشین شدن
swops	جانشین کردن
heir	جانشین شدن
replacement	جانشین سازی
ingraft	در ذهن جانشین کردن
locumtenens	کفیل جانشین موقت
substituted	تعویض جانشین کردن
stand in	جانشین هنرپیشه شدن
vicegerent	جانشین قائم مقام
stand-in	جانشین هنرپیشه شدن
substituting	تعویض جانشین کردن
stand in for someone <idiom>	جانشین کسی بودن
alternate command authority	افسر جانشین فرمانده
substitute	تعویض جانشین کردن
alternate command authority	مقام جانشین فرماندهی
stand-ins	جانشین هنرپیشه شدن
substitution test	ازمون جانشین سازی
subrogation	نیابت جانشین سازی
deputies	قائم مقام جانشین
standards	کالای جانشین رزمی
deputy	قائم مقام جانشین
standard	کالای جانشین رزمی
to take the place of something	جانشین چیزی شدن
vice chief of staff	جانشین رئیس ستاد
deputy chief of naval operation	جانشین فرماندهی نیروی دریایی
acceptable product	فراورده جانشین قابل قبول
symbol substitution test	ازمون جانشین سازی نمادها
succession of the presidency	سیستم تعیین جانشین درریاست
succee	جانشین شدن میراث بردن
vicarious	به نیابت قبول کردن جانشین
make do with something <idiom>	جانشین چیزی به جای چیزدیگر
expansion	فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standards	اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard	اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy logic	نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy theory	نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution	حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replace	عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces	عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced	عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive	قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
subrogate	بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replacing	عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
mode	حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes	حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from	کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token	کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens	کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
perfecting	کامل
perfected	کامل
perfect	کامل
starker	کامل
starkest	کامل
perfects	کامل
in a entireness of state	کامل
completed	کامل
completes	کامل
absolute	کامل
completing	کامل
stark	کامل
semibreves	نت کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
self-contained	کامل
wall-to-wall	کامل
starkly	کامل
full	کامل
totals	کامل
totalling	کامل
exact	کامل
totalled	کامل
exacted	کامل
totaling	کامل
exacts	کامل
totaled	کامل
full fledged	کامل
total	کامل
unabridged	کامل
main	کامل
plenary	کامل
unqualified	کامل
entire	کامل
unmitigated	کامل
complete	کامل
echaustive	کامل
empennage	دم کامل
full-fledged	کامل
searching	کامل
of ripe years	کامل
saturation	کامل
large	کامل
larger	کامل
absolutes	کامل
largest	کامل
plenaries	کامل
fullest	کامل
supersede	جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded	جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation	عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
superseding	جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes	جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra	استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
U-turn	دور کامل
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
complete sound	فشنگ کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete graph	گراف کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete ditch	گود کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
hohlraum	تابشگر کامل
unperfect	غیر کامل
blackbody	تابشگر کامل
complementary color	رنگ کامل
totalize	کامل کردن
conversancy	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversance	اشنایی کامل
conversance	اگاهی کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل