Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
minotaur
جانوری که نیمی از بدنش گاو ونیم دیگرش انسان بودن
Other Matches
griffin
شیر دال جانوری که نیم بدنش شیر ونیم بدنش دال بوده
hippocamp
[تندیس موجودی که نصف بدنش اسب و نصف دیگرش ماهی است.]
sea horse
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
man eater
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eaters
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eater
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
theriaanthropism
پرستش موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانورباشند
therianthropic
وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
animalism
نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
in others of his poems
در شعرهای دیگرش
sesquipedalian
دارای یک وتد ونیم
Kids of varying heights and ages .
بچه های قد ونیم قد
lap joint
اتصال نیم ونیم
Her flesh is flabby.
گوشت بدنش شل است
contortionists
کسی که بدنش را کج ومعوج میکند
contortionist
کسی که بدنش را کج ومعوج میکند
dapple
حیوانی که بدنش خالخال باشد
anthropo
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
hemiplegic
کسیکه نیم بدنش فلج است
heroify
درگروه گردان ونیم خدایان دراوردن
intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
scarf weld
جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
half
نیمی
one half of
نیمی از
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
half of my time
نیمی ازوقت من
one is half of two
یکی نیمی است از دو
creaturely
جانوری
foibles
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
foible
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
solgel
نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
zoogeography
جغرافیای جانوری
animal
حیوانی جانوری
ethology
رفتارشناسی جانوری
animals
حیوانی جانوری
endozoic
درون جانوری
forte
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
fortes
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
ichthyocentaur
جانورافسانهای که نیمی ادم ونیمی ماهی
web spinner
جانوری که تارمی تند
mutton chop
دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
yahoo
جانوری که درقالب انسانی باشد
litter
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
cannibal
جانوری که همجنس خود را میخورد
littered
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
cannibals
جانوری که همجنس خود را میخورد
littering
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litters
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
arachnid
جانوری از راستهء بند پایان
No less than half the students failed the test.
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
half
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
reversal
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversals
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
haploid
دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
en
واحد اندازه گیری که معادل نیمی از یک ein است
koala
کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
wooler
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
koalas
کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
pandean
نام رب النوع چراگاه هاوجنگلها که نیمی ادم ونیمی بزبود
harpy
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpies
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
chimaera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimeras
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
pyxidium
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
half
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
cetacean
وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
tone and semitone
پرده ونیم پرده
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
winterer
زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
man
انسان
human beings
انسان
human being
انسان
mans
انسان
mortal
انسان
mortals
انسان
loard of creation
انسان
in human shape
انسان
homosapiens
انسان
homo
انسان
heidelberg man
انسان هایدلبرگ
anthropoid
انسان نما
homo faber
انسان ابزارساز
human nature
طبیعت انسان
kindlity
انسان وار
homo politicus
انسان اجتماعی
anthropoid
شبه انسان
homo economicus
انسان اقتصادی
homosapiens
نوع انسان
egalitarian
طرفدارتساوی انسان
anthropomorphic
شبیه انسان
eudemonology
گفتاردرسعادت انسان
anthropoids
انسان نما
hominid
جنس انسان
economic man
انسان اقتصادی
rumps
کفل انسان
rump
کفل انسان
humanly
مثل انسان
humanist
انسان گرا
anthropoids
شبه انسان
anthropocentrism
انسان محوری
human movement
حرکت انسان
humansit
انسان دوست
humanitarian
انسان گرایانه
dewlaps
غبغب انسان
anthropophobia
انسان هراسی
humankind
نوع انسان
mankind
نوع انسان
humanoids
شبیه انسان
superhuman
برتر از انسان
humanoid
شبیه انسان
atomy
اسکلت انسان
cannibalism
ادمخواری انسان
anthropologist
انسان شناس
dewlap
غبغب انسان
misanthrope
انسان گریز
infrahuman
مادون انسان
bod
بدن انسان
bods
بدن انسان
infrahuman
پایین تر از انسان
misanthropes
انسان گریز
brisket
سینه انسان
The human body
بدن انسان
godman
انسان خداوار
subhuman
مادون انسان
the outward man
انسان فاهر
anthropomorphism
انسان انگاری
voicing
صدای انسان
voices
صدای انسان
voice
صدای انسان
marginal man
انسان حاشیهای
anthropology
انسان شناسی
palms
کف دست انسان
palm
کف دست انسان
manward
بطرف انسان
pithecanthrope
انسان میمونی
primitive
انسان اولیه
misanthropy
انسان بیزاری
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
homo sapiens
انسان اندیشه ورز
theophany
فهور خدابه انسان
buffs
جلا پوست انسان
equalitarian
طرفدار تساوی انسان
kindlily
بطورملایم انسان وار
varment
انسان یاحیوان مزاحم
apes
میمون انسان نما
buff
جلا پوست انسان
anthropology
علم انسان شناسی
man made
مصنوع انسان انسانی
aping
میمون انسان نما
trunks
خرطوم بینی انسان
pre adamite
انسان پیش از ادم
aped
میمون انسان نما
misanthropic
مربوط به انسان گریزی
ape
میمون انسان نما
neoanthropic
وابسته به انسان جدید
voice
صدای سخنرانی انسان
anthropomorphic
دارای شکل انسان
anthropometry
انسان سنجی جسمانی
humankind
بشریت نژاد انسان
trunk
خرطوم بینی انسان
man-made
ساخته دست انسان
man-made
مصنوع انسان انسانی
man made
ساخته دست انسان
feces
مدفوع انسان وحیوان
man of mould
انسان خاکی یا فانی
man trap
دام برای انسان
supermen
موجود مافوق انسان
ethos
صفات وشخصیت انسان
hu man
وابسته ب ه انسان بشری
superman
موجود مافوق انسان
physical anthropology
انسان شناسی جسمانی
homosapiens
نام علمی انسان
varmint
انسان یاحیوان مزاحم
humanism
مکتب اصالت انسان
hypomorph
انسان سرگرد وپاکوتاه
voices
صدای سخنرانی انسان
voicing
صدای سخنرانی انسان
neoanthropic
شبیه انسان جدید
prehuman
پیش از پیدایش انسان
manxman
اهل جزیره انسان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com