Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
viviparous	جانور زنده زا ولود
Other Matches
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
epizoic	زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zoo ecology	قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
above ground	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
dapper	زنده دل
live bearing	زنده زا
dashing	زنده دل
alacritous	زنده
genial <adj.>	دل زنده
live	:زنده
lived	:زنده
lived	زنده
life full	سر زنده
biogen	زنده زا
alive	زنده
lighthearted	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
biotic	زنده
live	زنده
living	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
vivid	زنده
livelier	زنده
liveliest	زنده
lively	زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
quick	زنده
animate	زنده
animates	زنده
coiner	زنده
freshest	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
skylarker	زنده دل
viviparous	زنده زا
vivific	زنده
full of life	سر زنده
it	ان جانور
he	جانور نر
creature	جانور
creatures	جانور
apod	جانور بی پا
ruffianly	جانور خو
animalize	جانور
structure of an animal	جانور
malacostracan	جانور
johnny	جانور نر
beasts	جانور
beast	جانور
nightwalker	جانور شب پر
it pron	ان جانور
animals	جانور
animal	جانور
ground ball	توپ زنده
living soil	خاک زنده
to see the sun	زنده بودن
wakes	شب زنده داری
to restorative to life	زنده کردن
spiritous	فعال زنده
night waking	شب زنده داری
good	توپ زنده
living polymer	بسپار زنده
verve	زنده دلی
reviviscence	زنده سازی
waked	شب زنده داری
long little	زنده باد
spirituelle	بشاش سر زنده
to restor to life	زنده کردن
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
live ball	توپ زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
wakefulness	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
quicklime	اهک زنده
wake	شب زنده داری
in vivo	بافت زنده
gamesome	زنده روح
inter vivos	در میان زنده ها
living environment	محیط زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
to recover to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
live wires	سیم زنده
live wire	سیم زنده
bioderm	لایه زنده
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
biogenic	زنده زایی
biomass	توده زنده
biophage	زنده خوار
macroconsumer	زنده خوار
wight	موجود زنده
live load	بار زنده
viable	زنده ماندنی
living organisms	موجودات زنده
liveliness	زنده دلی
activities	زنده دلی
vive int	زنده باد!
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
vivify	زنده کردن
viviparity	زنده زایی
live steam	بخار زنده
wanener	شب زنده دار
anabiosis	زنده سازی
biopsy	زنده بینی
wakeful	شب زنده دار
protoplasm	جرم زنده
quick ening	زنده کننده
survivors	زنده ماندگان
quick lime	اهک زنده
restoration to life	زنده سازی
restore to life	زنده کردن
vigilance	شب زنده داری
resuscitate	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
quick clay	بتن زنده
protoplast	واحدجرم زنده
viva	زنده باد
vivas	زنده باد
playable	توپ زنده
pernoctation	شب زنده داری
survived <past-p.>	زنده ماندن
live	زنده بودن
live	زنده کردن
lived	زنده بودن
lived	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
lucubration	شب زنده داری
revives	زنده شدن
survived	زنده ماندن
long live	زنده باد
resurge	زنده شدن
quicken	زنده شدن
revived	زنده شدن
quicken	زنده کردن
survives	زنده ماندن
revive	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
liven	زنده شدن
quickens	زنده شدن
survive	زنده ماندن
resurrected	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
quickened	زنده کردن
surviving	زنده ماندن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده کردن
resusctate	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
poikilothermism	خونسردی جانور
poikilotherm	جانور خونسرد
pelagian	جانور دریایی
craw	معده جانور
brutalization	جانور خویی
game	جانور شکاری
scrag	جانور نحیف
polystome	جانور بسیار
polypod	جانور بسیارپا
saxicolous	جانور سنگ زی
pollard	جانور بی شاخ
stray	جانور بی صاحب
shell fish	جانور صدف
ungulate	جانور سم دار
rodents	جانور جونده
rodent	جانور جونده
amoebas	جانور تک سلولی
amoebae	جانور تک سلولی
amoeba	جانور تک سلولی
stinkard	جانور بدبو
amebae	جانور تک سلولی
tardigrade	جانور کندرو
straying	جانور بی صاحب
brutalities	جانور خویی
perissodactyl	جانور فرد سم
hybrid	جانور دورگه
strays	جانور بی صاحب
amebas	جانور تک سلولی
edentate	جانور بی دندان
strayed	جانور ولگرد
plantigrade	جانور دوپا
brutality	جانور خویی
saprozoon	جانور پوده زی
zoophagous	جانور خوار
zoology	جانور شناسی
brutes	جانور حیوان
zoomorphic <adj.>	جانور گونه
on heat [British E] <adj.>	حشری [جانور زن]
in heat [American E] <adj.>	حشری [جانور زن]
fauna	جانور نامه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com