Dictiornary-Farsi | جان بدربردن گریز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 190 (9 milliseconds)

English	Persian
escape	جان بدربردن گریز
escaped	جان بدربردن گریز
escapes	جان بدربردن گریز
escaping	جان بدربردن گریز


Other Matches

survives	جان بدربردن ازخطر
survive	جان بدربردن ازخطر
survived	جان بدربردن ازخطر
surviving	جان بدربردن ازخطر
to have a narrow esape	جان مفت بدربردن
to have a narrow escape	جان مفت بدربردن
survivals	باززیستی نجات از مرگ روش جان بدربردن از خطر مرگ
survival	باززیستی نجات از مرگ روش جان بدربردن از خطر مرگ
escapement	گریز
scuttle	گریز
scamper	گریز
elusion	گریز
scampered	گریز
scampering	گریز
scampers	گریز
leakage	گریز
loop hole	گریز
leg bail	گریز
jink	گریز
get away	گریز
scuttled	گریز
scuttles	گریز
escapes	گریز
escaped	گریز
escape	گریز
escaping	گریز
subterfuge	گریز
allusions	گریز
allusion	گریز
subterfuges	گریز
abscondence	گریز
aposteophe	گریز
evasions	گریز
evasion	گریز
chevy	گریز
scuttling	گریز
truancy	گریز
loop	گریز
ineluctable	نا گریز
side step	گریز
fly-by-night	شب گریز
misogynist	زن گریز
misogynists	زن گریز
desertion	گریز
metabasis	گریز
lubricious	گریز پا
leakages	گریز
flight	گریز
elopement	گریز
elopements	گریز
digression	گریز
centrifugal	گریز از مرکز
centrifugal	مرکز گریز
escapist	گریز گرایانه
ineludible	گریز ناپذیر
centrifugal	گریز از مرکزی
escapists	گریز گرای
apostrophize	گریز زدن
escapists	گریز گرایانه
Luddite	پیشرفت گریز
Luddites	پیشرفت گریز
escaping	گریز فرار
escapist	گریز گرای
velocity of escape	سرعت گریز
escape code	رمز گریز
escape convention	قرارداد گریز
escape velocity	سرعت گریز
parthian shaft or shot	جنگ و گریز
evasible	گریز زدنی
fugue reaction	واکنش گریز
parthian shaft or shot	تیرهنگام گریز
glycophyte	نمک گریز
negative movement reflex	بازتاب گریز
misogynous	متنفر از زن زن گریز
escape clause	شرط گریز
prison breaker	زندان گریز
to give leg	گریز زدن
to run off	گریز زدن
to put by	گریز زدن
escape character	کاراکتر گریز
contrifuge	گریز از مرکز
corticofugal	قشر گریز
dodage	گریز با توپ
eludible	قابل گریز
esc	کاراکتر گریز
escape charaoter	دخشه گریز
loup	گریز خیززدن
hit and run	جنگ و گریز
escapes	گریز فرار
drives	گریز پا به توپ
drive	گریز پا به توپ
guy	فرار گریز
getaway	گریز فرار
centrifuge	مرکز گریز
evading	گریز از دشمن
centrifuges	مرکز گریز
unsocial	مردم گریز
evades	گریز از دشمن
misanthrope	انسان گریز
misanthropes	مردم گریز
misanthropes	انسان گریز
evaded	گریز از دشمن
getaways	گریز فرار
evade	گریز از دشمن
hit-and-run	جنگ و گریز
running fight	جنگ و گریز
misanthrope	مردم گریز
evasion	گریز زنی
evasions	گریز زنی
flight	عزیمت گریز
loophole	راه گریز
loopholes	راه گریز
guys	فرار گریز
dodge	گریز زدن
dodged	گریز زدن
dodges	گریز زدن
unsociable	مردم گریز
dodging	گریز زدن
escape	گریز فرار
loss	گریز سقوط
escaped	گریز فرار
inescapable	گریز نا پذیر
to play the truant	ازاموزشگاه گریز زدن
eccentricities	گریز از مرکز غرابت
ultracentrifuge	فرا مرکز گریز
eccentricity	گریز از مرکز غرابت
eccentricities	گریز یا خروج از مرکز
lyophobic colloid	کلویید حلال گریز
song and dance	توضیح گریز آمیز
car chase	تعقیبو گریز با اتومبیل
centrifugal force	نیروی مرکز گریز
centrifugal force	نیروی گریز از مرکز
glycophyte	گیاه نمک گریز
eccentricity	گریز یا خروج از مرکز
centrifugal pump	پمپ گریز از مرکز
stand off	سرد گریز کردن
stand-off	سرد گریز کردن
stand-offs	سرد گریز کردن
evade	گریز زدن از ازسربازکردن
evaded	گریز زدن از ازسربازکردن
evades	گریز زدن از ازسربازکردن
eccentric cam	بادامک گریز از مرکز
centrifugation	قوه گریز از مرکز
data link escape	گریز اتصال دادهای
evading	گریز زدن از ازسربازکردن
circle dodge	گریز از حریف در مسیرمنحنی
contrifugal force	نیروی گریز از مرکز
centrifugal pump	تلمبه مرکز گریز
conditioned escape response	پاسخ گریز شرطی
eccentric disc	صفحه گریز از مرکز
centrifugal acceleration	شتاب گریز از مرکز
centrifugal lubrication	روغنکاری گریز از مرکز
evadingly	گریز زنان بابهانه یاحیله
hot mold centrifugal casting process	فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
evasion and scape	گریز و فراراز دست دشمن
centrifugally cast pipe	لوله ریخته گی گریز از مرکز
blower	نوعی کمپرسور گریز از مرکز
trompement	گریز شمشیرباز از ضربه حریف
leeway	عقب افتادگی راه گریز
centrifugal starting switch	سوئیچ راه اندازی گریز ازمرکز
to chicken out of something	گریز زدن از چیزی [اصطلاح روزمره]
centrifugal casting process	فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting machine	دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting process	طریقه ریخته گری گریز از مرکز
truant	شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
centrifugal casting	ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
deropement	مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
truants	شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
submarine	مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
submarines	مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
cutback	بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
cutbacks	بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
moonlight fliting	گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
standstill	در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
vortex separation	جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
leapfrogged	گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogging	گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogs	گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrog	گریز زدن گره گره حرکت کردن
photophobe	رشد کننده در نور کم نور گریز
photophobic	رشد کننده در نور کم نور گریز
moments	ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment	ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
evasion	اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions	اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز