English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
drudge جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges جان کندن بیمیلانه کارکردن
Other Matches
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
grubs جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grub جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubbed جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
pulls کندن پشم کندن از
peels پوست کندن کندن
pull کندن پشم کندن از
goes کارکردن
act کارکردن
inactivate بی کارکردن
work کارکردن
acted کارکردن
to pull together با هم کارکردن
go کارکردن
worked کارکردن
upping اجرا یا کارکردن
upped اجرا یا کارکردن
up اجرا یا کارکردن
speeds سریع کارکردن
to work cheap بامزدکم کارکردن
speeding سریع کارکردن
speed سریع کارکردن
fag سخت کارکردن
fags سخت کارکردن
overworks زیاد کارکردن
overwork زیاد کارکردن
overworked زیاد کارکردن
overworking زیاد کارکردن
toa for a job or position درخواست کارکردن
to act jointly باهم کارکردن
to work together باهم کارکردن
run کارکردن موتور
slaves سخت کارکردن
collaborated باهم کارکردن
slave سخت کارکردن
collaborate باهم کارکردن
overlabour زیاد کارکردن
collaborates باهم کارکردن
collaborating باهم کارکردن
cowork باهم کارکردن
slaved سخت کارکردن
counterwork برخلاف کارکردن
slaving سخت کارکردن
cooperate باهم کارکردن
runs کارکردن موتور
to paddle one's own canoe مسقلانه کارکردن
to pull a lone oar تنها کارکردن
operation کارکردن با یک وسیله
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
automation بطور خودکار کارکردن
function عمل کردن کارکردن
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
geologize در زمین شناسی کارکردن
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
dejecta کارکردن مزاج مریض
functioned عمل کردن کارکردن
functions عمل کردن کارکردن
fit to work اماده برای کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
refit دوباره اماده کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
gear کردن اماده کارکردن
refitted دوباره اماده کارکردن
passage رویداد کارکردن مزاج
passages رویداد کارکردن مزاج
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
telecommuting عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
labourvi رنج بردن سخت کارکردن
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
crack the whip <idiom> باعث سخت کارکردن شخصی شدن
to do a lesson درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
burns کارکردن موتور راکت طبق برنامه
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
reliability توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
serial کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
faults توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
gouge کندن
incises کندن
incised کندن
incise کندن
gnawed کندن
strip کندن
tweese کندن مو
gnaw کندن
to take off کندن
channel کندن
channeled کندن
scours کندن
scoured کندن
scour کندن
insculp کندن
pick-ups کندن
raises از جا کندن
hair pulling کندن مو
channels کندن
to chip off کندن
to break off کندن
graved کندن
gnaws کندن
raise از جا کندن
tearoff کندن از
to put off کندن
pick-up کندن
to pick off کندن
gouging کندن
mine کندن
gouges کندن
take off کندن
gouged کندن
avulse از جا کندن
quill پر کندن از
picks کندن
channelled کندن
elevators از جا کندن
elevator از جا کندن
tweeze کندن مو
discerption کندن
dig , in کندن
mines کندن
pugs کندن
cut out کندن
trenches کندن
trench کندن
mined کندن
pick کندن
evulsion کندن
pug کندن
plucked کندن
carved کندن
carves کندن
divulsion کندن
pluck کندن
channeling کندن
carve کندن
quills پر کندن از
channelize کندن
carvings کندن
plucking کندن
plucks کندن
eradicates ازریشه کندن
hull پوست کندن
decorticate پوست کندن از
to die hard دیرجان کندن
dehorn شاخ را کندن
undress لباس کندن
to dig out کندن ودراوردن
deplume پر و بال را کندن
pared پوست کندن
extirpate ازبن کندن
moil جان کندن
pare پوست کندن
dig , in سنگ کندن
to drill a well چاه کندن
slipe پوست کندن از
pares پوست کندن
hulls پوست کندن
entrench سنگر کندن
durdge جان کندن
excorticate پوست کندن
scour and fill کندن و پر کردن
strike چادر را از جا کندن
ross پوست کندن
supplant از ریشه کندن
grave قبر کندن
ablate از بیخ کندن
to strip something off کندن [پوست]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com