English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
expletive جایگیر تکمیل کننده
expletives جایگیر تکمیل کننده
expletory جایگیر تکمیل کننده
Other Matches
processor تکمیل کننده
supplementing تکمیل کننده اضافی
supplements تکمیل کننده اضافی
supplement تکمیل کننده اضافی
complementary تکمیل کننده یکدیگر
supplemented تکمیل کننده اضافی
consolidating station ایستگاه تکمیل کننده بار
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
graved نشاندن جایگیر
indwell جایگیر شدن
surrogates عوض جایگیر
insculp جایگیر کردن
surrogate عوض جایگیر
inculcation جایگیر سازی
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
completed تکمیل
completes تکمیل
complete تکمیل
entelechy تکمیل
completing تکمیل
supplementation تکمیل
consummation تکمیل
completion تکمیل
compietion تکمیل
complementarity تکمیل
fulfillment تکمیل
fulfilment تکمیل
supplement تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن
carry out تکمیل کردن
put inpractice تکمیل کردن
put into effect تکمیل کردن
carry ineffect تکمیل کردن
carry into effect تکمیل کردن
implement تکمیل کردن
make something happen تکمیل کردن
actualise [British] تکمیل کردن
supplementing تکمیل کردن
put ineffect تکمیل کردن
supplied تکمیل کردن
perfects تکمیل کردن
fulfill تکمیل کردن
aucmented تکمیل شده
full load فرفیت تکمیل
completion date تاریخ تکمیل
finishing عملیات تکمیل
full تمام تکمیل
fullest تمام تکمیل
back up تکمیل کردن
perfecting تکمیل کردن
perfected تکمیل کردن
supply تکمیل کردن
supplying تکمیل کردن
complete تکمیل کردن
actualize تکمیل کردن
completed تکمیل کردن
completes تکمیل کردن
completing تکمیل کردن
in progress of completion در دست تکمیل
replete تکمیل انباشته
perfect تکمیل کردن
back-up تکمیل کردن
make up تکمیل کردن
augments تکمیل کردن
to top off تکمیل کردن
fulfil تکمیل کردن
round تکمیل کردن
fulfilled تکمیل کردن
roundest تکمیل کردن
fill up تکمیل کردن
fulfills تکمیل کردن
fulfils تکمیل کردن
augment تکمیل کردن
augmented تکمیل کردن
augmenting تکمیل کردن
fill out تکمیل کردن
to post up تکمیل کردن
fulfilling تکمیل کردن
finishes تکمیل کردن
finish تکمیل کردن
to eke out تکمیل کردن
supplements تکمیل کردن
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
consolidation of position تکمیل ارایش مواضع
to fill up گرفتن تکمیل کردن
picture completion test ازمون تکمیل تصویر
filler point نقطه تکمیل ذخایر
number completion test ازمون تکمیل اعداد
concrete finishing machine دستگاه عملیات تکمیل بتن
filler point نقطه تکمیل ذخیره انبار
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
autocomplete تکمیل شدن خودکار [کامپیوتر]
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
vapoware نرم افزار در حال تکمیل
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
pavilion roof شیروانی چهار کله تکمیل
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
supplying تکمیل کردن موجودی ذخیره
to fill out تکمیل کردن توسعه دادن
supplied تکمیل کردن موجودی ذخیره
supply تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplementing تکمیل کردن ضمیمه شدن به
healy picture completion test ازمون تکمیل تصاویر هیلی
frank drawing completion test ازمون تکمیل نقاشی فرانک
supplemented تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplements تکمیل کردن ضمیمه شدن به
matures واجب الادا تکمیل کردن
mature واجب الادا تکمیل کردن
supplement تکمیل کردن ضمیمه شدن به
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
design development آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
germ layer یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
fosdic دستگاه ورودی که توسط اداره امار بکاربرده میشود تا اطلاعات پرسشنامههای اماری تکمیل شده را به درون کامپیوتربخواند
intermediate مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
implement اجراء کردن تکمیل کردن
implementing اجراء کردن تکمیل کردن
implemented اجراء کردن تکمیل کردن
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
implements اجراء کردن تکمیل کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com