Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English
Persian
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
Other Matches
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
insculp
جایگیر کردن
inducing
تلقین کردن
insufflate
تلقین کردن
indoctrinate
تلقین کردن
induces
تلقین کردن
induced
تلقین کردن
indoctrinated
تلقین کردن
suggests
تلقین کردن
induce
تلقین کردن
suggest
تلقین کردن
suggested
تلقین کردن
insinuate
تلقین کردن
insinuated
تلقین کردن
insinuates
تلقین کردن
indoctrinating
تلقین کردن
suggesting
تلقین کردن
indoctrinates
تلقین کردن
to preach moral principles
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to i. person with an opinion
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
induce
تحریک کردن تلقین کردن
induced
تحریک کردن تلقین کردن
induces
تحریک کردن تلقین کردن
inducing
تحریک کردن تلقین کردن
surrogates
عوض جایگیر
inculcation
جایگیر سازی
surrogate
عوض جایگیر
indwell
جایگیر شدن
graved
نشاندن جایگیر
expletive
جایگیر تکمیل کننده
expletives
جایگیر تکمیل کننده
expletory
جایگیر تکمیل کننده
suggestion
تلقین
promptings
تلقین
prompting
تلقین
suggestions
تلقین
inculcation
تلقین
dictations
تلقین
dictation
تلقین
suggestibility
تلقین پذیری
self hypnosis
تلقین به نفس
indirect suggestion
تلقین غیرمستقیم
prestige suggestion
تلقین اعتباری
indoctrination
تلقین فکری
verbal suggestion
تلقین کلامی
inculcator
تلقین کننده
countersuggestion
تلقین مخالف
doughface
تلقین پذیر
insti
تلقین تدریجی
autosuggestion
تلقین به خود
autosuggestion
تلقین بنفس
posthypnotic suggestion
تلقین پس هیپنوتیسمی
instilment
ریزش و تلقین تدریجی
empathy
انتقال فکر تلقین
abreact
تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
brainwashing
تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
brainwashed
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
getting
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
retard
کند ساختن معوق کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
provide
میسر ساختن تامین کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
retarding
کند ساختن معوق کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com