English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English Persian
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
Other Matches
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
plate :بشقاب
dishes بشقاب
dish بشقاب
plates :بشقاب
pl بشقاب
vessel رگ بشقاب
vessels رگ بشقاب
a plate یک بشقاب
copperplate بشقاب مسی
discs بشقاب سوپاپ
platelike بشقاب مانند
flying saucers بشقاب پرنده
saucer بشقاب کوچک
saucers بشقاب کوچک
flying saucer بشقاب پرنده
There is a plate missing. یک بشقاب کم است.
plate بقدر یک بشقاب
paper plate بشقاب کاغذی
plates بقدر یک بشقاب
platters بشقاب بزرگ
dish out در بشقاب خوردن
platter بشقاب بزرگ
disc بشقاب سوپاپ
Frisbee بشقاب پرنده
UFO بشقاب پرنده.
UFOs بشقاب پرنده.
Frisbees بشقاب پرنده
plateful بقدر یک بشقاب
dish در بشقاب ریختن
dishes در بشقاب ریختن
platefuls بقدر یک بشقاب
platy شبیه بشقاب
paten بشقاب نان عشای ربانی
The plate is chipped. لبه بشقاب پریده است
brattle صدای پچ پچ وبهم خوردن بشقاب
faceplate چرخ لنگر بشقاب لب تخت
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
willowware بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
muffins نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffin نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
clattering جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatters جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattered جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatter جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
minx زن هر جایی
n tuple N جایی
inopportunity بی جایی
charnel house جایی که
someplace یک جایی
someplace جایی
inopportuneness بی جایی
wherever جایی که
immutability پا بر جایی ثبات
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
displacement جابه جایی
banal همه جایی
shift جابه جایی
shifts جابه جایی
transposition جابه جایی
translocation جابه جایی
commonplace همه جایی
shifted جابه جایی
from the outside از خارج [از جایی]
gas log جایی که گازمیسوزد
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
come from <idiom> بومی جایی بودن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
attender شخص حاضر در جایی
to go about ازجایی به جایی رفتن
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
locomotor behavior رفتار جابه جایی
somewhere یک جایی دریک محلی
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
locomotion جابه جایی حرکتی
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
transposition of affect جابه جایی عاطفه
drive displacement جابه جایی سائق
somewheres یک جایی دریک محلی
stand clear جایی را ترک کردن
displacement of affect جابه جایی عاطفه
synesthesia جابه جایی حسی
synaesthesia جابه جایی حسی
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
exchange جابه جایی داده بین دو محل
Mind your head! مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
exchanged جابه جایی داده بین دو محل
exchanges جابه جایی داده بین دو محل
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
exchanging جابه جایی داده بین دو محل
to bar somebody from entering the place مانع کسی وارد جایی شدن
stamping grounds <idiom> پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to languish هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
pentarch یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
to a in باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
rug delivery [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
dump جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
altar-steps [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
altar-stair [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
scarf weld جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
overlap جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlaps جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
regional breakpoint نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
inserts مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
insert مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
gas fittings اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to buzz off گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
gadroon اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
Pazyryk rug فرش پازیریک [این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com