Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
Other Matches
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
flag
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flags
پرچم دار کردن پرچم زدن به
halyard
ریسمان پرچم طناب پرچم
field colors
پرچم رزمی پرچم یکانی
color salute
سلام پرچم احترام به پرچم
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
flag semaphore
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
glanced
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
glances
نگاه نگاه مختصر
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
first string
دائمی
standing
دائمی
perennials
دائمی
ceaseless
دائمی
constants
دائمی
perennial
دائمی
constant
دائمی
sequential
دائمی
permanent
دائمی
continous
دائمی
permanent tooth
دندان دائمی
premanent way
خط ثابت خط دائمی
continous rolling
نورد دائمی
standing committee
کمیته دائمی
permanent way
مسیر دائمی
standing army
ارتش دائمی
costant load
بار دائمی
continous running
گردش دائمی
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent income
درامد دائمی
permanent hardness
سختی دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent load
بار دائمی
permanent error
خطای دائمی
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent storage
انباره دائمی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent consumption
مصرف دائمی
persistent inflation
تورم دائمی
permanent store
انباره دائمی
permanent saving
پس انداز دائمی
permanent insane
مجنون دائمی
steady flow
جریان دائمی
continous operation
کار دائمی
permanent
دائمی ماندنی
consistent flow
جریان دائمی
constant power
توان دائمی
continous earth
زمین دائمی
continous cycle
گردش دائمی
permanent color
رنگ دائمی
permanent
سیر دائمی
continual
دائمی همیشگی
regular salary
حقوق دائمی
eternal
بی پایان دائمی
creep limit
حد انبساط دائمی
steady state
حالت دائمی
permanent storage
حافظه دائمی
everlasting
همیشگی دائمی
sustained speed
سرعت دائمی
regular army
ارتش دائمی
continous anealing furnace
کوره ملتهب دائمی
continous conveyor
بالابر دائمی و ثابت
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
perpetual motion machine
ماشین خودکار دائمی
continous heating furnace
کوره حرارتی دائمی
continous strand furnace
کوره رشتهای دائمی
continous milling machine
دستگاه فرز دائمی
continous mixer
مخلوط کننده دائمی
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
fereter
[معابد دائمی در کلیساها]
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
continous traction
نیروی کشش دائمی
keelboat
قایق با تیر دائمی کف
fatigue bending test
ازمایش خمش دائمی
cruising speed
سرعت دائمی اتومبیل
fatigue bending machine
دستگاه خمش دائمی
sustained short circuit
اتصال کوتاه دائمی
continuous rain
بارش باران دائمی
continous casting plant
تاسیسات ریخته گری دائمی
engramme
تحولات دائمی هسته سلول
continous tinning line
تاسیسات قلع کاری دائمی
alternating stress
تنش نوسان دار دائمی
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
perpetual stock record
سابقه دائمی موجودی انبار
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
engram
تحولات دائمی هسته سلول
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
continous casting method
روش ریخته گری دائمی
perennially
بطور ماندگاریا دائمی همیشه
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
mandate
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
mandate
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permafrost
لایه منجمد دائمی اعماق زمین
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
alnico
الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
hallucinosis
حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
cross to bear/carry
<idiom>
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
someplace
یک جایی
charnel house
جایی که
someplace
جایی
inopportunity
بی جایی
inopportuneness
بی جایی
wherever
جایی که
minx
زن هر جایی
n tuple
N جایی
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
gas log
جایی که گازمیسوزد
shifts
جابه جایی
displacement
جابه جایی
shift
جابه جایی
commonplace
همه جایی
banal
همه جایی
scratch where it itches
هر جایی را که میخاردبخارانید
shifted
جابه جایی
immutability
پا بر جایی ثبات
translocation
جابه جایی
transposition
جابه جایی
from the outside
از خارج
[از جایی]
lie in wait
<idiom>
جایی قیم شدن
displacement of affect
جابه جایی عاطفه
transposition of affect
جابه جایی عاطفه
make a beeline for something
<idiom>
با عجله به جایی رفتن
locomotor behavior
رفتار جابه جایی
rettery
جایی که بذرک را می خیسانند
p.of the ways
جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
to stay overnight
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
drive displacement
جابه جایی سائق
somewheres
یک جایی دریک محلی
locomotion
جابه جایی حرکتی
Somewhere in the darkness
جایی در میانی تاریکی
synaesthesia
جابه جایی حسی
to install oneself in a place
در جایی برقرار شدن
synesthesia
جابه جایی حسی
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
to go about
ازجایی به جایی رفتن
come from
<idiom>
بومی جایی بودن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
somewhere
یک جایی دریک محلی
stand clear
جایی را ترک کردن
I have no place (nowhere) to go.
جایی ندارم بروم
to hunker down in a place
در جایی پناه بردن
drop by
<idiom>
بازدید از کسی با جایی
attender
شخص حاضر در جایی
emblazonry
پرچم
flag
پرچم
flag bridge
پل پرچم
stamina
پرچم
flags
پرچم
blazon
پرچم
vexillum
پرچم
banners
پرچم
ensign
پرچم
stamens
پرچم
stamen
پرچم
anandrous
بی پرچم
banner
پرچم
oriflamme
پرچم
ensigns
پرچم
whiff
پرچم
color
پرچم
to stay away from something
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to the best of ones ability
تا جایی که کسی توان آن را دارد
on good turn deserves another
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
to stay away from something
دور ماندن از چیزی یا جایی
break fresh ground
<idiom>
از راهی تازه به جایی رسیدن
get out from under
<idiom>
از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com