English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
sculleries جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
scullery جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
Other Matches
kitchenware فروف اشپزخانه
kitchen utensils فروف واسباب اشپزخانه
kitchen cabinet اشکاف یا گنجه مخصوص فروف اشپزخانه
sculleries اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
central pastry kitchen اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
kitchen اشپزخانه
kitchens اشپزخانه
cookery اشپزخانه
cook hole اشپزخانه
galley اشپزخانه
galley اشپزخانه کشتی
hogwash گنداب اشپزخانه
roll kitchen اشپزخانه متحرک
kitchenettes اشپزخانه کوچک
cook of mess نوبتچی اشپزخانه
cook house اشپزخانه کشتی
utensil لوازم اشپزخانه
utensils لوازم اشپزخانه
galley اشپزخانه قایق
caboose اشپزخانه کشتی
cook house اشپزخانه اردو
field kitchen اشپزخانه صحرایی
kitchenette اشپزخانه کوچک
kitchen stuff لوازم اشپزخانه
culinary مربوط به اشپزخانه اشپخانهای
dressers میز یاقفسه اشپزخانه
diet kitchen اشپزخانه بیماران فقیر
dresser میز یاقفسه اشپزخانه
sinks دست شویی اشپزخانه
sink دست شویی اشپزخانه
pigwash گنداب اشپزخانه که بخوکان میدهند
pig's wash گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
chuck wagon واگن اشپزخانه و وسایل اشپزی ترن
utensils فروف
utensil فروف
launders شستن
laundering شستن
elutriate با اب شستن
rinses شستن
elute شستن
deterge شستن
to purge a way شستن
leach شستن
to wash up شستن
launder شستن
laundered شستن
scours شستن
scoured شستن
scour شستن
rinses با اب شستن
rinsed شستن
rinsed با اب شستن
wash شستن
washed شستن
washes شستن
rinse شستن
rinse با اب شستن
flat silver فروف نقره
crockery فروف گلی
flatware فروف مسطح
silver vessels فروف نقره
ironware فروف اهنی
tinware فروف حلبی
silver vessels فروف سیمین
ironware فروف سخت
glass ware فروف شیشه
glassware فروف شیشه
pottery فروف سفالین
pottery فروف سفالی
chinaware فروف چینی
enamelware فروف لعابی
communicationg vessels فروف مرتبط
hard ware فروف فلزی
flatware فروف لب تخت
china فروف چینی
tableware فروف سفره
porcelain فروف چینی
earthenware فروف سفالی
glass vessels فروف شیشهای
silverware فروف نقره
wash up دست و رو شستن
saponification با صابون شستن
carpet washing شستن فرش
to sponge down با اسفنج شستن
to sponge off با اسفنج شستن
lusterware فروف سفالین براق
flatware فروف نقرهای سر میز
highboy کمدیا اشکاف فروف
pewter مفرغ فروف مفرغی
stemware فروف پایه دار
service یکدست فروف اثاثه
earthenware فروف گلی گل سفالی
serviced یکدست فروف اثاثه
dish drier خشک کننده فروف
enamelware فروف میناکاری شده
cupboards گنجه فروف غذاوغیره
cupboard گنجه فروف غذاوغیره
ceramist سازنده فروف سفالین
ceramicist سازنده فروف سفالین
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
make flush شستن با جریان سریع
slush باچلپ وچلوپ شستن
batted لعاب مخصوص فروف سفالی
bats لعاب مخصوص فروف سفالی
mess gear جعبه فروف سرباز یا مسافر
stoneware فروف سفالین سنگ نما
bat لعاب مخصوص فروف سفالی
adhesive for porcelain چسب برای فروف چینی
graniteware فروف اهنی لعاب داراشپزخانه
mess kit جعبه فروف سرباز یا مسافر
maundy ایین شستن پای بی نوایان
bleach سفید کردن شستن کامل
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes] شستن [تمییز کردن] ظرف
to wash something ashore بکنار ساحل شستن چیزی
to wash something up بکنار ساحل شستن چیزی
bleaches سفید کردن شستن کامل
bleached سفید کردن شستن کامل
sacristy محل نگاهداری فروف مقدسه کلیسا
sacrist متصدی نگهداری فروف مقدسه کلیسا
sacristan متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
lambrequin نقوش رنگی حاشیه فروف چینی
to give somebody a ticking-off <idiom> کسی را شستن وکنار گذاشتن [ پر خاش]
to give somebody a roasting <idiom> کسی را شستن وکنار گذاشتن [ پر خاش]
queen's ware فروف لعابی انگلیسی که خامهای رنگ هستند
sgraffito تزئینات هنری روی فروف سفالین وغیره
smeary کثیف
smoochy کثیف
squalid کثیف
mussy کثیف
amiss بد کثیف
dirtied کثیف
grimy کثیف
bedraggled کثیف
sloppily کثیف
sloppy کثیف
lousy کثیف
soapless کثیف
filthier کثیف
filthiest کثیف
filthy کثیف
dirtying کثیف
wild and woolly کثیف
dirtier کثیف
scabione کثیف
bedrabbled کثیف
nasty کثیف
scabious کثیف
dauby کثیف
nastier کثیف
nasties کثیف
nastiest کثیف
scabbiness کثیف
dirty کثیف
dirties کثیف
dirtiest کثیف
snotty کثیف
draggy کثیف
mucky کثیف
bleaches سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleach سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
grotty ارزان و کثیف
to [make] muddy کثیف کردن
piggy wiggy بچه کثیف
smutch لکه کثیف
smutch کثیف کردن
scall سعفه کثیف
slubber کثیف کردن
slub کثیف کردن
slum محله کثیف
sump استخراب کثیف
sumps استخراب کثیف
grubbier کثیف شلخته
grubbiest کثیف شلخته
grubby کثیف شلخته
dirty کثیف کردن
slop ادم کثیف
slopped ادم کثیف
slopping ادم کثیف
pigsties جای کثیف
dirtying کثیف کردن
dirtiest کثیف کردن
dirties کثیف کردن
slums محله کثیف
splodge کثیف کردن
splodges کثیف کردن
messy کثیف شلوغ
soil کثیف کردن
soiling کثیف کردن
soils کثیف کردن
sludge کثیف شدن
dirtied کثیف کردن
dirtier کثیف کردن
pigsty جای کثیف
pigpen جای کثیف
sordid کثیف دون
bemire کثیف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com