Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
English
Persian
dock
جای محکوم یازندانی در محکمه
docked
جای محکوم یازندانی در محکمه
docks
جای محکوم یازندانی در محکمه
Other Matches
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
court
محکمه
assize
محکمه
forums
محکمه
forum
محکمه
tribunals
محکمه
tribunal
محکمه
forums
دادگاه محکمه
industrial tribunal
محکمه صناعی
court of first instance
محکمه بدایت
lower court
محکمه تالی
judgments
حکم محکمه
judgements
حکم محکمه
tribunal
دادگاه محکمه
criminal court
محکمه جنائی
court of petty offences
محکمه خلاف
court of minor offence
محکمه خلاف
tribunals
دادگاه محکمه
arret
حکم محکمه
forum
دادگاه محکمه
judgement
حکم محکمه
court of a
محکمه استیناف
religious court
محکمه شرع
the court above
محکمه بالاتر
police court
محکمه خلاف
open court
محکمه عمومی
docketed
دفتر اوقات محکمه
dockets
دفتر اوقات محکمه
docket
دفتر اوقات محکمه
benches
هیات قضات محکمه
docketing
دفتر اوقات محکمه
bench
هیات قضات محکمه
querela
دعوی مطروح در محکمه
probate court
محکمه امور حسبی
venire faciac
حکم احضار به محکمه
arraignment
احضار به محکمه تعقیب
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
courts of appeal
محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
courts of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal
محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
court of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
lord chief justice
رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
judicial writ
نامه رسمی صادره از محکمه
right of begin
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
consultary response
نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
pre audience
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
fey
محکوم
judgement debt
محکوم به
winning party
محکوم له
recognizee
محکوم له
indgement debt
محکوم به
object of judgment
محکوم به
under sentence of
محکوم به
guilty
محکوم
condemned
محکوم
convicting
محکوم
liable
محکوم
doomed
محکوم
convict
محکوم
convicts
محکوم
convicted
محکوم
special pleading
علم تهیه لوایح دفاعی و طرح ریزی دفاع در محکمه
recognizor
محکوم علیه
sentenced
محکوم شده
attaint
محکوم کردن
belay
محکوم کردن
under sentence of death
محکوم به مرگ
condemnable
محکوم کردنی
condemner
محکوم کننده
convicting
محکوم کردن
judgment debt
محکوم به مالی
doom to death
محکوم بمرگ
judgement debtor
محکوم علیه
convict
محکوم کردن
convicted
محکوم کردن
condemns
محکوم شدن
losing party
محکوم علیه
convicted to death
محکوم به اعدام
he was sentenced to death
محکوم بمرگ
convicts
محکوم کردن
condemn
محکوم کردن
condemn
محکوم شدن
adjudge
محکوم کردن
doomed
محکوم به فنا
condemns
محکوم کردن
condemning
محکوم شدن
condemning
محکوم کردن
convictive
محکوم کننده
sentencing
محکوم کردن
out of court
محکوم علیه
under sentence of death
محکوم به اعدام
sentences
محکوم کردن
Sentenced to death .
محکوم به مرگ
sentence
محکوم کردن
rogatory
احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
prohibition
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
condemnations
محکوم کردن اعتراض
sentenced to the lash
محکوم به خوردن شلاق
convict
شخص مقصر و محکوم
to be doomed
محکوم به فنا بودن
to be ill-fated
محکوم به فنا بودن
res judicata
قضیه محکوم بها
convict
محبوس محکوم کردن
lose the case
محکوم شدن در دعوی
condemnation
محکوم کردن اعتراض
he got three months
به سه ماه حبس محکوم شد
convicting
شخص مقصر و محکوم
condemns
محکوم کردن افراد
condemn
محکوم کردن افراد
convicted to life imprisonment
محکوم به حبس ابد
convicting
محبوس محکوم کردن
convicted
شخص مقصر و محکوم
convicted
محبوس محکوم کردن
adjudicated case
قضیه محکوم بها
convicts
شخص مقصر و محکوم
convicts
محبوس محکوم کردن
condemning
محکوم کردن افراد
guilty of fraud
محکوم به علت کلاهبرداری
conviction
محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentencing
رای دادن محکوم کردن
sentences
رای دادن محکوم کردن
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
autre fois acquit
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
foredoom
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
convictions
محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentence
رای دادن محکوم کردن
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
self condemnation
محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
mug
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugs
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged
کتک زدن عکس شخص محکوم
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
The court condemned the murderer to life imprisonment .
دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
sisyphus
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
flying dutchman
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
self condemned
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
distress
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distresses
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
statute of fraud
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
finable
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
brian kellogg
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
deportee
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportees
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
quarter session
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
lifers
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
lifer
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com