English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
chancel جای مخصوص کشیش
chancels جای مخصوص کشیش
Other Matches
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
provost کشیش
abbe کشیش
provosts کشیش
druids کشیش
padre کشیش
clergymen کشیش
clergyman کشیش
druid کشیش
cleric کشیش
presbyterate کشیش
hieratic کشیش
clerics کشیش
evengelist کشیش
padres کشیش
herdsman کشیش
churchman کشیش
herdsmen کشیش
priests کشیش
ecclesiastic کشیش
priest کشیش
ecclesiastics کشیش
predicant کشیش
churchmen کشیش
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
presbyterial وابسته به کشیش ها
priestcraft کشیش بازی
archpriest کشیش بزرگ
priestlike کشیش وار
residentiary کشیش مقیم
primate کشیش ارشد
lamas کشیش بودایی
sacerdotalism کشیش مابی
sacerdocy کشیش منشی
right reverend جناب کشیش
lama کشیش بودایی
parson کشیش بخش
parsons کشیش بخش
priestliness کشیش مابی
shaveling سرتراشیده کشیش
Reverend جناب کشیش
presbyteries خانه کشیش
presbytery خانه کشیش
acolytes دستیار کشیش
acolyte دستیار کشیش
officiant کشیش سرپرست
vicar کشیش بخش
vicars کشیش بخش
rectors کشیش بخش
rector کشیش بخش
priesthood کشیش بودن
priesthood مقام کشیش
clerkly وابسته به کشیش
lay brother نیمچه کشیش
hedge priest کشیش روستا
high priest کشیش اعظم
holy joe کشیش دهکده
rectory خانه کشیش بخش
papas پاپ کشیش ناحیه
papa پاپ کشیش ناحیه
presbyter کشیش سرپرست کلیسا
kirkman عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
cassock خرقه پوش کشیش
cassocks خرقه پوش کشیش
lamaistic وابسته به کشیش بودایی
divine کشیش استنباط کردن
pardoner کشیش امرزنده گناه
divined کشیش استنباط کردن
rectories خانه کشیش بخش
curates معاون کشیش بخش
minister وزیر مختار کشیش .
ministers وزیر مختار کشیش .
parsonage قلمرو کشیش بخش
parsonages قلمرو کشیش بخش
officiating priest کشیش پیش نماز
monseigneur مسیو کشیش کاتولیک
divining کشیش استنباط کردن
divines کشیش استنباط کردن
curate معاون کشیش بخش
rectrix بانوی کشیش بخش
prsbytery محل جلوس کشیش
pontiff کشیش بزرگ پاپ
pontiffs کشیش بزرگ پاپ
Imhotep کشیش [دربار مصر]
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
manses محل سکنی خانه کشیش
manse محل سکنی خانه کشیش
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
curacies معاونت کشیش بخش یادهستان
curacy معاونت کشیش بخش یادهستان
zucchetto شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
parish بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
parishes بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
tunicle لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
shaman کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
parishes قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
priestcraft دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
the sovereign پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
parish قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
lavabo ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
deacons خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacon خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
pastorally چوپان وار کشیش وار
aerospace projection operations عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
franc حق مخصوص
specifics مخصوص
special مخصوص
favorites مخصوص
favourites مخصوص
franchises حق مخصوص
specific مخصوص
extra special مخصوص
especial مخصوص
franchise حق مخصوص
francs حق مخصوص
particular مخصوص
vest pocket مخصوص
particulars مخصوص
favourite مخصوص
chorea تشنج مخصوص
terminologies اصطلاح مخصوص
specific gravities وزن مخصوص
terminology اصطلاح مخصوص
exempted station یکان مخصوص
aide de camp اجودان مخصوص
aide-de-camp اجودان مخصوص
favorite مخصوص سوگلی
aides-de-camp اجودان مخصوص
dry gap bridge پل مخصوص اب بریدگی
specifics مخصوص معین
specific مخصوص معین
built in jack جک مخصوص نصب
unit weight وزن مخصوص
specific gravities ورن مخصوص
proper مخصوص مقتضی
bluck density وزن مخصوص
valetdechambre پیشخدمت مخصوص
Afro pick شانه مخصوص فر
g man بازرس مخصوص
deffered maintenance نگهداری مخصوص
specific gravity ورن مخصوص
specific gravity وزن مخصوص
specially مخصوص خاص
special مخصوص خاص
marque مدل مخصوص
favourite or vor ویژه مخصوص
specific capacity فرفیت مخصوص
heavy duty مخصوص کارسنگین
special drawing right حق برداشت مخصوص
specific energy انرژی مخصوص
heavy-duty مخصوص کارسنگین
special troops یکانهای مخصوص
parts peculiar قطعات مخصوص
special corrections تصحیحات مخصوص
special damage خسارت مخصوص
maid in waiting پیشخدمت مخصوص
marque علامت مخصوص
special passport پاسپورت مخصوص
low resistivity مقاومت مخصوص کم
special services خدمات مخصوص
special session جلسه مخصوص
special sheaf مروحه مخصوص
idiosyncrasies حال مخصوص
specific search شناسایی مخصوص
idoneous مختص مخصوص
idiocrasy حالت مخصوص
game کامپیوتر مخصوص
general معمولی و نه مخصوص
habiliments لباس مخصوص
generals معمولی و نه مخصوص
specific resistivity مقاومت مخصوص
idiosyncrasy حال مخصوص
bolt پیچ مخصوص قفل کردن در
resistivity مقاومت مخصوص
densities جرم مخصوص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com