Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
it is a thousand pities
جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
Other Matches
regretting
تاسف افسوس خوردن
regretted
تاسف افسوس خوردن
regrets
تاسف افسوس خوردن
regret
تاسف افسوس خوردن
unfortunate
مایه تاسف
regrettably
بطور مایه تاسف
bituminous binder
مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
Loo sanpra
[منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
milfoil
بومادران هزار برگ هزار برگ
regretfully
<adv.>
با تاسف
greets
تاسف
greeted
تاسف
greet
تاسف
ruth
تاسف
regretful
پر تاسف
regrettably
<adv.>
با تاسف
sad to say
[regrettably]
<adv.>
با تاسف
woefully
<adv.>
با تاسف
unfortunately
<adv.>
با تاسف
o dear
اه افسوس
wellaway
افسوس
regretted
افسوس
ah me
افسوس
regrets
افسوس
alas
افسوس
regret
افسوس
ay
افسوس
o dear me
افسوس
ah
افسوس
dear me
افسوس
remorse
افسوس
dear me!
اه افسوس
regretting
افسوس
alack
افسوس
pitied
افسوس
pity
افسوس
pities
افسوس
lament
تاسف خوردن
with many regrets
با تاسف زیاد
unfortunately
<adv.>
با کمال تاسف
sorrow
تاسف خودن
woefully
<adv.>
با کمال تاسف
condolence
افهار تاسف
sad to say
[regrettably]
<adv.>
با کمال تاسف
condolences
افهار تاسف
regrettable
قابل تاسف
lamented
تاسف خوردن
lamenting
تاسف خوردن
with much regret
با تاسف زیاد
sorrows
تاسف خودن
laments
تاسف خوردن
regretfully
<adv.>
با کمال تاسف
regrettably
<adv.>
با کمال تاسف
wretched
تاسف اور
feel sorry for
<idiom>
افسوس خوردن
rued
افسوس خوردن
ruing
افسوس خوردن
rues
افسوس خوردن
rue
افسوس خوردن
be sorry
[apologizing]
افسوس خوردن
compassionate
[archaic]
افسوس خوردن
regret
افسوس خوردن
bemoans
افسوس خوردن
i express my regret for it
افسوس میخورم
commiserate
افسوس خوردن
bemoaning
افسوس خوردن
bemoaned
افسوس خوردن
bemoan
افسوس خوردن
to profess regret
افهار تاسف کردن
it is regrettable that
جای تاسف است که
regret
اظهار تاسف کردن
compassionate
[archaic]
اظهار تاسف کردن
condole
افهار تاسف کردن
be sorry
[apologizing]
اظهار تاسف کردن
commiserate
اظهار تاسف کردن
woe is me
افسوس وای برمن
i am sorry
افسوس میخورم غمگینم
sigh
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighed
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighing
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighs
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
we regret the error
از اشتباهی که شده است تاسف داریم
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
im regret that
بسیار افسوس بخورم که خیلی متاسفم که
to be touched
[hit]
by a pang of regret
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
lackadaisy
حرف ندا علامت افسوس وتعجب
lackaday
حرف ندا علامت افسوس وتعجب
p you if that is your opinion
جای تاسف است اگرعقیده شمااین باشد
ten thousand
ده هزار
multiped
هزار پا
one thousand
یک هزار
per mill
در هزار
per mill
در هر هزار
per mil
در هزار
milliped
هزار پا
milleped
هزار پا
mil
هزار
millions
هزار در هزار
thousandths
یک هزار
myriads
ده هزار
thousandth
یک هزار
labyrinthine fret
هزار تو
thousand
هزار
myriad
ده هزار
thousands
هزار
million
هزار در هزار
kilo
هزار گرم
myriapoda
هزار پایان
chiliad
هزار عدد
chiliad
هزار ساله
myriametre
ده هزار متر
grandest
هزار دلار
grander
هزار دلار
bimillenary
دو هزار ساله
kilo
معادل هزار
kilo
در معنای یک هزار
polypody
هزار پایی
several thousands
چندین هزار
millennia
هزار سال
millennium
هزار سال
millenniums
هزار سال
kilogram
هزار گرم
thou
یک هزار دلار
kilos
در معنای یک هزار
kilos
معادل هزار
thousand and one
هزار ویک
kilos
هزار گرم
grand
هزار دلار
myriameter
ده هزار متر
spline
هزار خار
kilograms
هزار گرم
kilogrammes
هزار گرم
tonnes
هزار کیلوگرم
tonne
هزار کیلوگرم
kilocycle
هزار چرخه
myrialitre
ده هزار لیتر
kilometres
هزار متر
myriagram
ده هزار گرم
kilometre
هزار متر
kilometers
هزار متر
diplopodous
دارای هزار پا
milliard
هزار میلیون
millepore
هزار سوراخ
kilomegacycle
هزار میلیون چرخه
gigacycle
هزار میلیارد چرخه
k
نشانه بیان یک هزار
kilobaud
هزار بیت در ثانیه
g
در معنای یک هزار میلیون
metric ton
تن متریک یا تن هزار کیلویی
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
millenium
دوره هزار ساله
millennial
جشن هزار ساله
kilo
هزار بیت داده
Kbit
معادل هزار بایت
omasum
هزار لاخئذقث خق ذثق
kilohertz
هزار سیکل در یک ثانیه
yarrow
بومادران هزار برگ
hectare
ده هزار متر مربع
kilos
هزار بیت داده
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
two thousand tonner
کشتی دو هزار تنی
billionths
یک تقسیم بر هزار میلیون
billionth
یک تقسیم بر هزار میلیون
kips
هزار دستورالعمل درثانیه
hectares
ده هزار متر مربع
This is only one instance out of many .
این یک مورداز هزار تا است
to die a thousand deaths
هزار مرگ و میر مردن
kilos
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
I have all kinds of problems.
هزار جور گرفتار ؟ دارم
I am inundated with work.
هزار جور کارسرم ریخته
kilo
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال قیمت شد
millenial
وابسته به دوره هزار ساله
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال بهابران گذاردند
flaky pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
millenarian
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
puff paste
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
millenarianism
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
gigaflop
یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
puff pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
The losses run into hundreds of thousands.
خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
gigahertz
فرکانس یک هزار میلیون سیکل در ثانیه
phyllo (pastry)
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
postmillennialist
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
postmillenarian
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
Analogical architecture
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
premillennial
وابسته بظهور ثانوی عیسی قبل از هزار سال
angstrom
واحد اندازه گیری معادل با یک هزار میلیونیوم متر
you shall rue it
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
kiloton weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
stocked
: مایه
thin
کم مایه
thinned
کم مایه
thinnest
کم مایه
wishy washy
کم مایه
thins
کم مایه
resource
مایه
wishy-washy
کم مایه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com