Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (29 milliseconds)
English
Persian
displace
جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
displaced
جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
displaces
جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
displacing
جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
Other Matches
extruded
تبعیدکردن دفع کردن
extrude
تبعیدکردن دفع کردن
extruding
تبعیدکردن دفع کردن
extrudes
تبعیدکردن دفع کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to round up
تبعیدکردن
expatriate
تبعیدکردن
expatriates
تبعیدکردن
abandoning
رهاکردن تبعیدکردن
abandons
رهاکردن تبعیدکردن
ostracised
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracises
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracising
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracize
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracizes
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracizing
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracized
با اراء عمومی تبعیدکردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
to reason out something
چیزی را حل کردن
to work out something
چیزی را حل کردن
deducting
کم کردن چیزی از کل
deducted
کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
to smell at something
چیزی را بو کردن
deduct
کم کردن چیزی از کل
make do with something
با چیزی تا کردن
make something do
با چیزی تا کردن
defrosts
یخ چیزی را اب کردن
defrosting
یخ چیزی را اب کردن
to cut something
چیزی را کم کردن
to cut down
[on]
something
چیزی را کم کردن
defrost
یخ چیزی را اب کردن
fill
پر کردن چیزی
to cut back
[on]
something
چیزی را کم کردن
deducts
کم کردن چیزی از کل
fills
پر کردن چیزی
defrosted
یخ چیزی را اب کردن
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
چیزی را تعویض کردن
to tip something
[British E]
ته نشین کردن چیزی
to sweeten something
چیزی را شیرین کردن
fill up
کاملاگ پر کردن چیزی
replaces
چیزی را تعویض کردن
replaced
چیزی را تعویض کردن
craving
[for something]
هوس
[چیزی را]
کردن
hunger
[for something]
هوس
[چیزی را]
کردن
to live through something
چیزی را تحمل کردن
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
to touch something
لمس کردن چیزی
to point to something
به چیزی متوجه کردن
to point to something
به چیزی اشاره کردن
evaluating
چیزی رامعین کردن
evaluate
چیزی رامعین کردن
to chop something off
قطع کردن چیزی
demystifying
سر چیزی را برطرف کردن
to lop something off
قطع کردن چیزی
to ensure something
تضمین کردن
[چیزی]
to make amends for something
جبران کردن چیزی
to atone for something
جبران کردن چیزی
to make something clear
چیزی را روشن کردن
endow
چیزی راوقف کردن
evaluates
چیزی رامعین کردن
replace
چیزی را تعویض کردن
endowing
چیزی راوقف کردن
evaluated
چیزی رامعین کردن
endows
چیزی راوقف کردن
preparation
آماده کردن چیزی
unmask
چیزی رااشکار کردن
speak out
<idiom>
دفاع کردن از چیزی
to cock something up
زیرورو کردن چیزی
hurtling
با چیزی تصادف کردن
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
to obtain something
فراهم کردن چیزی
to strain after anything
در پی چیزی تقلا کردن
hurtle
با چیزی تصادف کردن
to lay stress on something
چیزی راتاکید کردن
unmasked
چیزی رااشکار کردن
unmasking
چیزی رااشکار کردن
unmasks
چیزی رااشکار کردن
hurtled
با چیزی تصادف کردن
to obtain something
کسب کردن چیزی
hurtles
با چیزی تصادف کردن
to make something
چیزی را درست کردن
to restrict something
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
چیزی را محصور کردن
to muck up something
زیرورو کردن چیزی
to demonstrate against something
بر ضد چیزی تظاهرات کردن
to screw something up
زیرورو کردن چیزی
to screw the pooch
زیرورو کردن چیزی
to botch things up
زیرورو کردن چیزی
preparations
آماده کردن چیزی
to throw something overboard
چیزی را ترک کردن
to take apart something
چیزی را از هم باز کردن
to limit something
چیزی را محصور کردن
to fuck something up
زیرورو کردن چیزی
to mess something up
زیرورو کردن چیزی
palletize
چیزی را حمل کردن
to take apart something
چیزی را از هم جدا کردن
to reason out something
چیزی رامعین کردن
to give credence to something
به چیزی باور کردن
to endeavor after anything
در پی چیزی کوشش کردن
to put
[place]
credence in something
به چیزی اعتقاد کردن
to give credence to something
به چیزی اعتقاد کردن
to put
[place]
credence in something
به چیزی باور کردن
to make r. after something
چیزی را جستجو کردن
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
steal
بلند کردن چیزی
steals
بلند کردن چیزی
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
To devour something .
چیزی را یک لقمه کردن
to r. at something
از چیزی ناله کردن
To give up (overlook)something.
از چیزی صرفنظر کردن
make a provision
شرط کردن چیزی
lay down the condition
شرط کردن چیزی
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com