Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Other Matches
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
retaliation
تلافی کردن مقابله کردن به مثل
reciprocates
تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocated
تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocate
تلافی کردن عمل متقابل کردن
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
countering
مقابله کردن تلافی کردن
counter
مقابله کردن تلافی کردن
countered
مقابله کردن تلافی کردن
repair
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
جبران کردن دوباره دایر کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
recompense
جبران تلافی
recompensed
جبران تلافی
recompenses
جبران تلافی
recompensing
جبران تلافی
restitution
جبران تلافی
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
correcting
صحیح کردن تصحیح کردن
emending
تصحیح کردن درست کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
correct
صحیح کردن تصحیح کردن
emends
تصحیح کردن درست کردن
emend
تصحیح کردن درست کردن
emended
تصحیح کردن درست کردن
corrects
صحیح کردن تصحیح کردن
countervail
برابری کردن با جبران کردن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
offsetting
جبران کردن خنثی کردن
gratify
مفتخر کردن جبران کردن
gratifies
مفتخر کردن جبران کردن
gratified
مفتخر کردن جبران کردن
offset
جبران کردن خنثی کردن
rectify
برطرف کردن جبران کردن
rectifies
برطرف کردن جبران کردن
to make up
جبران کردن فراهم کردن
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
rectified
برطرف کردن جبران کردن
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
to give one his revenge
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
recouping
تلافی کردن
recoup
تلافی کردن
reciprocate
تلافی کردن
retaliated
تلافی کردن
pays
تلافی کردن
pay
تلافی کردن
reciprocated
تلافی کردن
to make reprisal
تلافی کردن
retaliating
تلافی کردن
recoups
تلافی کردن
reprisals
تلافی کردن
to make r.
تلافی کردن
retaliates
تلافی کردن
reprisal
تلافی کردن
paying
تلافی کردن
avenge
تلافی کردن
retaliate
تلافی کردن
wrathful
تلافی کردن
avenged
تلافی کردن
avenges
تلافی کردن
avenging
تلافی کردن
recouped
تلافی کردن
reciprocates
تلافی کردن
rewarded
سزا تلافی کردن
rewards
سزا تلافی کردن
reward
سزا تلافی کردن
to pay home
تلافی کامل کردن
reprise
خرج تلافی کردن
rewardable
سزا تلافی کردن
rectifiable
قابل تصحیح یا جبران
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
to pay out
تنبیه کردن تلافی دراوردن
emendate
تصحیح کردن
refine
تصحیح کردن
refines
تصحیح کردن
correct
تصحیح کردن
corrects
تصحیح کردن
rectified
تصحیح کردن
rectifies
تصحیح کردن
rectify
تصحیح کردن
red pencil
تصحیح کردن
proofread
تصحیح کردن
correcting
تصحیح کردن
proofreading
تصحیح کردن
proofreads
تصحیح کردن
offsetting
جبران کردن جبران
offset
جبران کردن جبران
compensations
جبران کردن
satisfying
جبران کردن
satisfy
جبران کردن
compensation
جبران کردن
recoup
جبران کردن
countervail
جبران کردن
recouped
جبران کردن
redressed
جبران کردن
redresses
جبران کردن
expiating
جبران کردن
recoups
جبران کردن
redress
جبران کردن
expiated
جبران کردن
expiate
جبران کردن
counterweigh
جبران کردن
expiates
جبران کردن
satisfies
جبران کردن
reciprocate
جبران کردن
compensate
جبران کردن
recuperate
جبران کردن
reciprocates
جبران کردن
make good
جبران کردن
atoning
جبران کردن
atones
جبران کردن
reciprocated
جبران کردن
to make up for
جبران کردن
recuperating
جبران کردن
compensated
جبران کردن
make up for
جبران کردن
recuperates
جبران کردن
make up
جبران کردن
retrieves
جبران کردن
retrieved
جبران کردن
retrieve
جبران کردن
requites
جبران کردن
offsetting
جبران کردن
atone
جبران کردن
offset
جبران کردن
requited
جبران کردن
to make good
جبران کردن
recuperated
جبران کردن
requite
جبران کردن
recouping
جبران کردن
requiting
جبران کردن
atoned
جبران کردن
compensates
جبران کردن
to make r.
جبران کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
make up a deficit
جبران کردن کسری
make up for the past
جبران مافات کردن
to make good a mistake
[ to wipe a disgrace]
<idiom>
اشتباهی را جبران کردن
to atone for something
جبران کردن چیزی
quittance
بازپرداختن جبران کردن
to make amends for something
جبران کردن چیزی
recvperate
جبران خسارت کردن
reconstituting
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
reconstituted
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
redressed
دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover from something
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
redresses
دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
redress
دوباره پوشیدن جبران کردن
to indemnify any one's expense
هزینه کسیرا جبران کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
to make r. for a wrong
بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
to recoup oneself
هزینه خود را جبران کردن
edit
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edited
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
reimbursing
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
texts
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
text
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
refile
تجدید نظر در متن پیامهابرای ارسال تصحیح و مرتب کردن متن پیامهای ارسالی
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com