Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
Other Matches
brow	جبین
brows	جبین
rimple	جبین
to pucker up the brow	جبین
by the sweat of one's brow	با عرق جبین
low browed	کوته جبین
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
drew	کشید
spat	به سیخ کشید
the wound was infected	زخم اب کشید
He gulped down the orange juice .	آب پرتقال رایکباره سر کشید
She shot up last year .	پارسال یکدفعه قد کشید
Off she went .	راهش را کشید ورفت
drew	امد بیرون کشید
Their love led to marriage .	عشقشان بازدواج کشید
What came of it ? where did it lead to ?	با لاخره کا ربکجا کشید ؟
what do youlabour	برای چه رنج می کشید
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
She pulled me aside and said…	مرا بسمتی کشید وگفت ...
The girl was penciling her eyebrows .	دخترک داشت ابروهایش را می کشید
He eventually landed in prison .	عاقبت کارش بزندان کشید
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me	مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
The baby was kicking and scraming .	نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
entangled	درهم
drachmas	درهم
drachma	درهم
graded sand	شن درهم
garbled	درهم
currency of early islam	درهم
the name of the unit of silver	درهم
mixed	درهم
hash	درهم
drachm	درهم
unsettled	درهم
uptight	درهم
shaggy	درهم
drachmae	درهم
mix-up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
meshed	درهم جا افتاده
tangle	درهم پیچیدن
anastomois	درهم بازشدگی
mix up	درهم وبرهمی
intertwining	درهم پیچیدن
at sixes and sevens	درهم و برهم
break down	درهم شکستن
intertwines	درهم پیچیدن
condenser	درهم فشارنده
cramp hand writing	خط درهم و برهم
intertwined	درهم پیچیدن
tangles	درهم پیچیدن
confusion	درهم وبرهمی
mix	درهم کردن
mixes	درهم کردن
smash	درهم کوبیدن
smashes	درهم کوبیدن
foul-ups	درهم گوریدگی
pell-mell	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
disruptive	درهم گسیخته
smashers	درهم شکننده
puckers	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
pucker	درهم کشیدن
smasher	درهم شکننده
unorganized	درهم و برهم
turbidness	درهم برهمی
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
tear up	درهم دریدن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
puchery	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
pial	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
jumble	درهم امیختگی
hurry skurry	درهم وبرهم
immingle	درهم امیختن
out of order	درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
muss	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
messiness	درهم برهمی
intwine	درهم بافتن
interfluous	درهم امیزنده
in a tangle	درهم وبرهم
in a bad order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
woebegone	درهم و برهم
sloppy	درهم وبرهم
overwhelm	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
scrambled	درهم امیختن
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrambles	درهم امیختن
scrambling	درهم امیختن
imbroglio	درهم و برهم
scrunching	درهم شکستن
imbroglios	درهم و برهم
scramble	درهم امیختن
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
crashing	درهم شکستن
helter-skelters	درهم برهم
untidier	درهم و برهم
interlocked	درهم بافتن
vanquish	درهم شکستن
crashingly	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
helter-skelter	درهم برهم
vanquishing	درهم شکستن
interlock	درهم بافتن
crashes	درهم شکستن
sloppily	درهم وبرهم
intertwine	درهم پیچیدن
mat	درهم گیرکردن
disrupt	درهم گسیختن
disrupting	درهم گسیختن
disrupts	درهم گسیختن
hash	درهم کردن
untidily	درهم و برهم
taut	درهم پیچیدن
hotchpotch	اش درهم وبرهم
untidiest	درهم و برهم
jumbled	درهم امیختگی
jumbles	درهم امیختگی
crack up	درهم شکستگی
crack-up	درهم شکستگی
shagged	درهم وبرهم
mats	درهم گیرکردن
untidy	درهم و برهم
vanquishes	درهم شکستن
jumbling	درهم امیختگی
turbid	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
misruling	درهم وبرهمی
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
interlaced	درهم بافته مشبک
promiscuously	بطور درهم برهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
to make hay of	درهم برهم کردن
farrago	توده درهم وبرهم
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
jakes	اشغال درهم ریخته
the matter is perplexed	موضوع درهم است
boa constrictor	بوآی درهم کوب
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
inweave	درهم متقاطع کردن
goulash	چیز درهم و برهم
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
salmagundi	چیز درهم وبرهم
intertwist	درهم کشبک کردن
boa constrictors	بوآی درهم کوب

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com