English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
send on جداگانه فرستادن
Other Matches
several جداگانه
aside جداگانه
separate جداگانه
separately جداگانه
severally جداگانه
asides جداگانه
separated جداگانه
in proper جداگانه
separates جداگانه
antiseptics جداگانه پادگند
separate opinion رای جداگانه
several covenants تعهدات جداگانه
internal و نه یک برنامه جداگانه
antiseptic جداگانه پادگند
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
substantively با داشتن هستی جداگانه
separately excited مولد با راه انداز جداگانه
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
idiopathy علاقه خاص ناخوشی جداگانه
spreader rig میلهای که نخها جداگانه به ان وصل میشود
discrete که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
double barreled shotgun تفنگ دولول برای تیراندازی جداگانه
link دستور ترکیب یک لیست از فایلهای جداگانه با هم
diphthongize تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
interleaved دو باک حافظه جداگانه که به ترتیب و با هم استفاده می شوند
polygeny پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
parishes قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parish قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
gathered نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
gather نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
adhocism [طراحی کامل و جداگانه قسمت های مختلف یک ساختمان]
linkage ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
floppy مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppies مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
nestorianism عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
floppy disks مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy disk مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
dual دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
linkages ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
floppy discs مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
edited ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
edit ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
external فایل حاوی داده برای برنامه که جداگانه از آن دخیره شده است
externals فایل حاوی داده برای برنامه که جداگانه از آن دخیره شده است
interleaved بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
file به صورت رکوردهای جداگانه که حاوی داده به حروف , ارقام و گرافیک است
filed به صورت رکوردهای جداگانه که حاوی داده به حروف , ارقام و گرافیک است
give off <idiom> فرستادن
sending فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
pack فرستادن
packs فرستادن
sends فرستادن
to send off فرستادن
send back پس فرستادن
to a. letter فرستادن
to send off فرستادن
hand over فرستادن
remit فرستادن
remits فرستادن
remitted فرستادن
dispateh فرستادن
remitting فرستادن
despatch فرستادن
send فرستادن
despatches فرستادن
send round فرستادن
despatched فرستادن
despatching فرستادن
send in فرستادن
dispatched فرستادن
to send back پس فرستادن
consign فرستادن
dispatch فرستادن
consigned فرستادن
dispatches فرستادن
consigning فرستادن
consigns فرستادن
send out فرستادن
serials ارسال بیتهای جداگانه که کلمات داده را می سازند.روی خط سیگنال در واحد زمان
serial ارسال بیتهای جداگانه که کلمات داده را می سازند.روی خط سیگنال در واحد زمان
interleaving تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
bracket علامت چاپ که نشان میدهد یک دستوالعمل یا عمل باید جداگانه پردازش شود
to send down rain باران فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
consignments امانت فرستادن
retransmit دوباره فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
consignment امانت فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
missend اشتباها فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
missions بماموریت فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
mission بماموریت فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
send up بزندان فرستادن
pulsing فرستادن موج
to send a message پیام فرستادن
remittances فرستادن پول
send-up بزندان فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
issued نشریه فرستادن
issue نشریه فرستادن
forward فرستادن رساندن
return پس فرستادن عودت
returns پس فرستادن عودت
forwarded فرستادن رساندن
issues نشریه فرستادن
remittance فرستادن پول
returning پس فرستادن عودت
mail باپست فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
returned پس فرستادن عودت
mails باپست فرستادن
floppies دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
resolution توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
floppy discs دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
resolutions توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
floppy disks دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
dispatches عزیمت فرستادن پیام
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatched عزیمت فرستادن پیام
dispatches روانه کردن فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatch روانه کردن فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
re export دوباره بیرون فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
despatched روانه کردن فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatches روانه کردن فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatching روانه کردن فرستادن
despatching عزیمت فرستادن پیام
follow the ball دنبال توپ فرستادن
fades کج فرستادن گوی گلف
fade کج فرستادن گوی گلف
transmissibility فرا فرستادن پذیری
red herring پی نخود سیاه فرستادن
refer فرستادن بازگشت دادن
referred فرستادن بازگشت دادن
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
deliver فرستادن توپ به هدف
delivers فرستادن توپ به هدف
refers فرستادن بازگشت دادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
radioing پیام رادیویی فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
radio پیام رادیویی فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
radios پیام رادیویی فرستادن
partitions تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partition تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
school بمدرسه فرستادن درس دادن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
fix استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
fixes استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com