Dictiornary-Farsi | جدایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 60 (5 milliseconds)

English	Persian
isolation	جدایی
breakdown	جدایی
breakdowns	جدایی
breakaway	جدایی
seclusion	جدایی
segregation	جدایی
separation	جدایی
separations	جدایی
divorce	جدایی
divorced	جدایی
divorces	جدایی
divorcing	جدایی
dislocation	جدایی
gulf	جدایی
gulfs	جدایی
disconnectedness	جدایی
disconnexion	جدایی
discreteness	جدایی
disjunction	جدایی
disseverance	جدایی
dissociation	جدایی
disunion	جدایی
divorcement	جدایی
schismatism	جدایی
seperation	جدایی
sequester	جدایی


Other Matches

separation anxiety	اضطراب جدایی
separative	حاکی از جدایی
segregationist	جدایی گرای
seperation point	نقطه جدایی
to break company	جدایی کردن
to cut the painter	جدایی انداختن
separated	جدایی تفکیک
rupturing	سکستگی جدایی
ruptures	سکستگی جدایی
rupture	سکستگی جدایی
detribalization	جدایی از قبیله
severance	جدایی مجزایی
separates	جدایی تفکیک
separate	جدایی تفکیک
filled with water	دال بر جدایی
desegregation	جدایی زدایی
schism	جدایی شقاق
abscission	جدایی دریدگی
schisms	جدایی شقاق
integral	جدایی ناپذیر
detachable	جدایی پذیر
judicial separaion	جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
parthian glance	نگاه هنگام جدایی
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
segregationist	طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab	پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
apartheid	نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
parting injuncyions	دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد