Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (7 milliseconds)
English
Persian
detribalization
جدایی از قبیله
Other Matches
caste
قبیله
phyle
قبیله
phylon
قبیله
tribes
قبیله
tribe
قبیله
gens
قبیله
phylum
قبیله
castes
قبیله
detribalize
بی قبیله کردن
clan
طایفه قبیله
phylarch
رئیس قبیله
medicine man
پزشک قبیله
chieftain
رئیس قبیله
chieftains
رئیس قبیله
tribesman
ایلیاتی هم قبیله
tribesmen
ایلیاتی هم قبیله
chieftainship
ریاست قبیله
chieftaincy
ریاست قبیله
tribalism
قبیله گرایی
gallican
اهل قبیله گل
sheiks
رئیس قبیله
sheikh
رئیس قبیله
sheik
رئیس قبیله
shaman
جادوگر قبیله
sheikhs
رئیس قبیله
clans
طایفه قبیله
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
detribalize
از قبیله خودجدا شدن
intertribal
واقع در میان قبیله ها
tribesmen
عضو قبیله یا طایفه
tribesman
عضو قبیله یا طایفه
massachusetts
نام یک قبیله سرخ پوست
massachusett
نام یک قبیله سرخ پوست
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
totemite
معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
totemist
معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
seminole
قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
discreteness
جدایی
disconnexion
جدایی
disconnectedness
جدایی
disjunction
جدایی
disseverance
جدایی
dissociation
جدایی
disunion
جدایی
dislocation
جدایی
sequester
جدایی
seperation
جدایی
schismatism
جدایی
divorcement
جدایی
divorce
جدایی
divorced
جدایی
divorces
جدایی
seclusion
جدایی
divorcing
جدایی
segregation
جدایی
breakaway
جدایی
breakdowns
جدایی
breakdown
جدایی
separations
جدایی
isolation
جدایی
gulf
جدایی
separation
جدایی
gulfs
جدایی
seperation point
نقطه جدایی
separative
حاکی از جدایی
integral
جدایی ناپذیر
separates
جدایی تفکیک
rupture
سکستگی جدایی
ruptures
سکستگی جدایی
rupturing
سکستگی جدایی
separation anxiety
اضطراب جدایی
separate
جدایی تفکیک
to cut the painter
جدایی انداختن
to break company
جدایی کردن
separated
جدایی تفکیک
detachable
جدایی پذیر
filled with water
دال بر جدایی
severance
جدایی مجزایی
schism
جدایی شقاق
schisms
جدایی شقاق
abscission
جدایی دریدگی
desegregation
جدایی زدایی
segregationist
جدایی گرای
eponymy
اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
kafir
کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kaffir
کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
schismatism
ایجاد جدایی تفرقه
judicial separaion
جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
phratry
درتاریخ یونان واحد قومیت یکی از تقسیمات سه گانه قبیله
That is a separate question.
این یک موضوع جدایی است.
segregationist
طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
segregative
طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
impartible
جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab
پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
apartheid
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rug names
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
khamseh
خمسه
[در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com