Dictiornary-Farsi | جدایی تفکیک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
separate	جدایی تفکیک
separated	جدایی تفکیک
separates	جدایی تفکیک


Search result with all words

impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
Other Matches

part	تفکیک کردن تفکیک شدن
sequester	جدایی
schismatism	جدایی
separation	جدایی
segregation	جدایی
seclusion	جدایی
seperation	جدایی
separations	جدایی
divorce	جدایی
dissociation	جدایی
discreteness	جدایی
disconnexion	جدایی
disconnectedness	جدایی
disunion	جدایی
divorcement	جدایی
gulfs	جدایی
gulf	جدایی
dislocation	جدایی
divorcing	جدایی
divorces	جدایی
divorced	جدایی
disseverance	جدایی
breakaway	جدایی
breakdowns	جدایی
breakdown	جدایی
isolation	جدایی
disjunction	جدایی
seperation point	نقطه جدایی
segregationist	جدایی گرای
separative	حاکی از جدایی
separation anxiety	اضطراب جدایی
abscission	جدایی دریدگی
severance	جدایی مجزایی
schism	جدایی شقاق
detachable	جدایی پذیر
to break company	جدایی کردن
rupture	سکستگی جدایی
rupturing	سکستگی جدایی
filled with water	دال بر جدایی
integral	جدایی ناپذیر
desegregation	جدایی زدایی
to cut the painter	جدایی انداختن
detribalization	جدایی از قبیله
schisms	جدایی شقاق
ruptures	سکستگی جدایی
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
parthian glance	نگاه هنگام جدایی
judicial separaion	جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
segregationist	طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab	پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
secernment	تفکیک
disjunction	تفکیک
disintegration	تفکیک
demodulation	تفکیک
dissociation	تفکیک
resolution	تفکیک
denotation	تفکیک
break down	تفکیک
severance	تفکیک
separation	تفکیک
breakdown	تفکیک
breakdowns	تفکیک
break	تفکیک
removal	تفکیک
separating	تفکیک
segregation	تفکیک
parting	تفکیک
secession	تفکیک
resolutions	تفکیک
partings	تفکیک
breaks	تفکیک
separations	تفکیک
analysis	تفکیک
differentiation	تفکیک
dissociation	تفکیک گسستگی
knocked down	تفکیک شده
dissociation curve	منحنی تفکیک
racial segregation	تفکیک نژادی
dissociation energy	انرژی تفکیک
dissociation constant	ثابت تفکیک
division of powers	تفکیک قوا
optical resolution	تفکیک نوری
predissociation	پیش تفکیک
resolving power	قدرت تفکیک
resolution power	توان تفکیک
response differentiation	تفکیک پاسخ
parcelling	تفکیک زمین
photodissociation	تفکیک نوری
low resolution	تفکیک پایین
self dissociation	خود تفکیک
separability	تفکیک پذیری
separator	تفکیک کننده
severable	تفکیک پذیر
ionic dissociation	تفکیک یونی
split risk	تفکیک خطر
thermal dissociation	تفکیک گرمایی
resolvable	تفکیک پذیر
disjunct	وجه تفکیک
dissociate	تفکیک نمودن
separated	تفکیک کردن
separations	تفکیک متارکه
separations	تفکیک کردن
separate	تفکیک کردن
detachable	قابل تفکیک
separation	تفکیک کردن
inseparable	تفکیک ناپذیر
break bulk	تفکیک محصولات
centrifuge	تفکیک کردن
separation	تفکیک متارکه
segregation	تفکیک کردن
dissociates	تفکیک نمودن
dissociating	تفکیک نمودن
detach	تفکیک کردن
detaches	تفکیک کردن
detaching	تفکیک کردن
separable	قابل تفکیک
separable	تفکیک پذیر
separates	تفکیک کردن
resolutions	تفکیک پذیری
degree of dissociation	درجه تفکیک
diacritic	تفکیک کننده
break up	تفکیک کردن
detachable bottom	کف قابل تفکیک
detachment	جداسازی تفکیک
partitions	تفکیک کردن
resolution	تفکیک پذیری
demodulator	تفکیک کننده
centrifuges	تفکیک کردن
partition	تفکیک کردن
diacritical	تفکیک کننده
discriminator	تفکیک کننده
detachments	جداسازی تفکیک
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
color separation	تفکیک رنگ
segregate	جدا سازی تفکیک
desegregate	تفکیک زدایی کردن
segregates	جدا سازی تفکیک
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
segregating	جدا سازی تفکیک
work breakdown structure	ساختار تفکیک کار
desegregates	تفکیک زدایی کردن
bond dissociation energy	انرژی تفکیک پیوند
resolving agent	عامل تفکیک کننده
separatism	تفکیک تجزیه طلبی
desegregating	تفکیک زدایی کردن
desegregated	تفکیک زدایی کردن
segregation	تفکیک ذرات بتن
preesolved	پیش تفکیک شده
resolutions	تفکیک پذیری رفع
inseparable	غیر قابل تفکیک
break bulk cargo	محمولات تفکیک شده
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
modem	تلفیق و تفکیک کننده
low resolution	تفکیک پذیری پایین
denominationalism	اعتقاد به تفکیک و تقسیم
resolution	تفکیک پذیری رفع
principle of separation of powers	اصل تفکیک قوا
resolving power	توان تفکیک تلسکوپ
separably	بطور قابل تفکیک
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
desegregated	تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregating	تفکیک نژادی را فسخ کردن
inseparable cost	هزینه غیر قابل تفکیک
desegregates	تفکیک نژادی را فسخ کردن
oscillation	تفکیک امواج اشکار سازی
resolution	قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
disintegration product	محصول تجزیه و تفکیک شده
oscillations	تفکیک امواج اشکار سازی
desegregate	تفکیک نژادی را فسخ کردن
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم
exploded pie graph	نمودار گرد تفکیک شده
external modem	تلفیق و تفکیک کننده برونی
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
oscillator	تفکیک کننده امواج اشکارساز
discriminating circuit	مدار تفکیک کننده مین
denotes	تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted	تفکیک کردن علامت گذاردن
resolvable tartaric acid	تارتریک اسید تفکیک پذیر
system resolution	تفکیک سیستم کار دستگاه
denote	تفکیک کردن علامت گذاردن
denotative	دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
resolutions	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
marshalling yard	محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
resolution	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
hayes compatible modem	تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
fibre optics	وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
administrative segregation	زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
differentiation	فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
apartheid	نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
cadastral surveys	عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
marshalling yard	محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
parting injuncyions	دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
heddle rod	چوب کوجی [به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
earmarking	تفکیک کردن جدا کردن
differentiates	متمایز کردن تفکیک کردن