Dictiornary-Farsi | جدایی دریدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 67 (5 milliseconds)

English	Persian
abscission	جدایی دریدگی


Other Matches

laceration	دریدگی
glaringness	دریدگی
impudicity	دریدگی
screed	دریدگی
rift	دریدگی
rifts	دریدگی
lacerations	دریدگی
discreteness	جدایی
gulf	جدایی
disconnectedness	جدایی
dislocation	جدایی
gulfs	جدایی
disjunction	جدایی
disseverance	جدایی
dissociation	جدایی
sequester	جدایی
seperation	جدایی
schismatism	جدایی
disconnexion	جدایی
divorcement	جدایی
disunion	جدایی
breakaway	جدایی
separations	جدایی
separation	جدایی
segregation	جدایی
seclusion	جدایی
breakdown	جدایی
breakdowns	جدایی
divorces	جدایی
divorce	جدایی
isolation	جدایی
divorced	جدایی
divorcing	جدایی
seperation point	نقطه جدایی
separates	جدایی تفکیک
separative	حاکی از جدایی
separation anxiety	اضطراب جدایی
segregationist	جدایی گرای
rupture	سکستگی جدایی
to break company	جدایی کردن
ruptures	سکستگی جدایی
rupturing	سکستگی جدایی
to cut the painter	جدایی انداختن
detribalization	جدایی از قبیله
schisms	جدایی شقاق
filled with water	دال بر جدایی
separated	جدایی تفکیک
desegregation	جدایی زدایی
integral	جدایی ناپذیر
severance	جدایی مجزایی
detachable	جدایی پذیر
schism	جدایی شقاق
separate	جدایی تفکیک
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
judicial separaion	جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
parthian glance	نگاه هنگام جدایی
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
segregationist	طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab	پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
apartheid	نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
parting injuncyions	دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد