English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
rota جدول نوبت خدمت
rotas جدول نوبت خدمت
Other Matches
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
intermit نوبت داشتن نوبت شدن
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
manning table جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
symbol table جدول نمادها جدول نمادی
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
correction index جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
spelling table جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
turns نوبت
tertian fever نوبت غب
turn نوبت
tours نوبت
trick نوبت
tricked نوبت
tricking نوبت
tertian fever نوبت سه به یک
touring نوبت
toured نوبت
tour نوبت
serves نوبت
serve نوبت
heats نوبت
intermittence نوبت
inning نوبت
heat نوبت
alternation نوبت
out of turn بی نوبت
periodicity نوبت
reprise نوبت
served نوبت
shifts نوبت کاری
shifts نوبت کار
shifts نوبت تعویض
shifted نوبت کاری
whose turn is it? نوبت کیست
trick نوبت نگهبانی
intermittent نوبت دار
tricking نوبت نگهبانی
every dog has his day <idiom> آسیاب به نوبت
handout نوبت بازی
handouts نوبت بازی
period روزگار نوبت
tricked نوبت نگهبانی
periodic نوبت دار
round robin نوبت گردشی
periods نوبت مرحله
periods روزگار نوبت
periods نوبت ایست
period نوبت مرحله
period نوبت ایست
round robin با گردش نوبت
prime shift نوبت اول
movement credit نوبت حرکت
it is my lead نوبت من است
roundest نوبت گردکردن
round نوبت گردکردن
out of turn خارج از نوبت
shift نوبت کاری
shift نوبت کار
shift نوبت تعویض
shifted نوبت کار
shifted نوبت تعویض
penalty از کف دادن نوبت
penalties از کف دادن نوبت
it is your move نوبت شما است
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
roundest نوبت گرد کردن
says نوبت حرف زدن
round نوبت گرد کردن
say نوبت حرف زدن
to be one's turn [go] نوبت [کسی] شدن
every other <idiom> به نوبت عرض شدن
outed نوبت سرویس اسکواش
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
air register تنظیم نوبت پرواز
batter توپزنی که نوبت اوست
batters توپزنی که نوبت اوست
on deck دونده منتظر نوبت
collocation نظم نوبت وترتیب
on deck در انتظار نوبت شنا
out- نوبت سرویس اسکواش
out نوبت سرویس اسکواش
shift schedule برنامه نوبت کاری
My turn! حالا نوبت منه!
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
He jumped the queue. پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker کروکه بازی که نوبت اوست
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
queuing theory نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
platoon بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
platoons بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
duty خدمت
offices خدمت
sorb خدمت
office خدمت
serviced خدمت
service خدمت
on service سر خدمت
on duty سر خدمت
attendance خدمت ملازمت
draft به خدمت فراخواندن
au pairs خدمت تهاتری
attendances خدمت ملازمت
caskets کلاه خدمت
drafts به خدمت فراخواندن
national service خدمت ملی
compulsory service خدمت وفیفه
military service خدمت نظامی
au pair خدمت تهاتری
conscription خدمت اجباری
veteran service خدمت سربازی
while on duty حین خدمت
casket کلاه خدمت
to wait خدمت رسیدن
active service خدمت کادرثابت
drafted به خدمت فراخواندن
obliging اماده خدمت
in service به خاطر خدمت
on duty درحین خدمت
one's service خدمت یکسره
personal service خدمت شخصی
public service خدمت بجامعه
ready for duty اماده خدمت
ministration اداره خدمت
ministrant خدمت کننده
honorable service خدمت با افتخار
half pay حق انتظار خدمت
general discharge خاتمه خدمت
information service خدمت اطلاعاتی
extra duty خدمت اضافی
exempt from duty معاف از خدمت
duty station محل خدمت
record of service سابقه خدمت
sea duty خدمت دریا
shore duty خدمت ساحل
be off one's duty سر خدمت نبودن
bad conduct discharge اخراج از خدمت
active federal service خدمت کادر
shipmate هم خدمت درناو
service uniform اونیفرم خدمت
service calls شیپور خدمت
service cap کلاه خدمت
service contract قرارداد خدمت
chancery در ان خدمت میکند
service medal نشان خدمت
service obligation تضمین خدمت
service stairs پلکان خدمت
carded for record از خدمت صف معاف
breach of duty ترک خدمت
off duty خارج از خدمت
serve در خدمت بودن
serves خدمت کردن
serves در خدمت بودن
serves خدمت کردن به
servants پیش خدمت
servant پیش خدمت
served خدمت کردن به
ministers خدمت کردن
minister خدمت کردن
serve خدمت کردن به
serve خدمت کردن
desertion فرار از خدمت
desertion ترک خدمت
served در خدمت بودن
dismissal اخراج از خدمت
served خدمت کردن
dismissals اخراج از خدمت
curbed جدول
curbs جدول
tableaux جدول
curb جدول
border stone جدول
schedule جدول
log جدول
chamfered kerb جدول پخ
chart جدول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com