English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English Persian
non fatal offences against the person جرائم بر علیه ابدان
Other Matches
offences against property جرائم بر علیه اموال
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offences against public dencency جرائم بر علیه عفت عمومی
offence against public order جرائم بر علیه نظم عمومی
in personam علیه شخص خاصی علیه انسان
bladder ابدان
sappy ابدان
bladders ابدان
vesica ابدان
water jacket ابدان
lithotrity سنگ ابدان
intestinovesical وابسته بروده و ابدان
separation حکم تفرقه ابدان زوجین
separations حکم تفرقه ابدان زوجین
offences جرائم
crimes جرائم
motoring offences جرائم رانندگی
plurality of crimes تعدد جرائم
political offences جرائم سیاسی
fatal offences جرائم مهلک
acquisitive crimes جرائم اکتسابی
street offences جرائم خیابانی
sexual offences جرائم جنسی
road traffic offences جرائم راهنمایی و رانندگی
non fatal offences جرائم غیر مهلک
national crime information center شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
lithontriptic سنگ ابدان رااب میکندمحلل سنگ مثانه
conning بر علیه
con بر علیه
conned بر علیه
cons بر علیه
against علیه
pro and con له و علیه
pros and cons له و علیه
versus علیه
v علیه
drawee محال علیه
divisor مقسوم علیه
divtsor مقسوم علیه
beneficiary of an endowment موقوف علیه
assignee محال علیه
appellee مستانف علیه
anti مخالف علیه
victim of an offence مجنی علیه
object of protest معترض علیه
peace be upon him علیه السلام
person placed under guardianship مولی علیه
presentee معروض علیه
party against whom a protest is made معترض علیه
pro and con دلائل له و علیه
losing party محکوم علیه
recognizor محکوم علیه
third person of a transfer محال علیه
judgement debtor محکوم علیه
lady ship سرکار علیه
respondent مستانف علیه
wards مولی علیه
ward مولی علیه
defendants مدعی علیه
out of court محکوم علیه
respondent مدعی علیه
denominators مقسوم علیه
respondents مستانف علیه
pupil مولی علیه
respondents مدعی علیه
denominator مقسوم علیه
beneficiary موقوف علیه
beneficiaries موقوف علیه
defendant مدعی علیه
pupils مولی علیه
biological defense پدافند بر علیه تک میکربی
public mischief جرم علیه جامعه
self-defeating علیه منظور خود
lese majesty خیانت علیه حکومت
lese majeste خیانت علیه حکومت
divisor مقسوم علیه [ریاضی]
self defeating علیه منظور خود
cross action علیه وی اقامه کند
action in personam دعوی بر علیه شخص
common d. مقسوم علیه مشترک
to safeguard [against] نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
demur در CL حالتی است که مدعی علیه
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
demurred در CL حالتی است که مدعی علیه
respondent پژوهش خواه مستانف علیه
demurs در CL حالتی است که مدعی علیه
action in rem دعوی بر علیه عین مال
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
to safeguard [against] حفظ کردن [علیه] [در برابر]
respondents پژوهش خواه مستانف علیه
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
counter fire اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
to safeguard [against] امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
demurring در CL حالتی است که مدعی علیه
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
libelee مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee مدعی علیه شخص مورد افترا
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
chemical defense پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
highest common factor [HCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
whispering campaign انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
impregnated پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
greatest common divisor [gcd] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common divisor بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
verba chartarum fortius accipiuntur proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
remainder عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
puritans فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
puritan فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
antiair warfare جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
presentment ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
cross action در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
defense دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
drawers محال علیه برات برات کش
drawer محال علیه برات برات کش
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
retour sans protet اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com