English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
Other Matches
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
jeheemy جرثقیل سنگین برای بیرون کشیدن قایقها از گل
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
crane hook قلاب سرکابل بالابر جرثقیل قلاب یا چنگک جرثقیل
derrick با جرثقیل حمل کردن
derricks با جرثقیل حمل کردن
trail bike موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
offshore company شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
carrier company تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
buffer فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
anti spin سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
pits منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pit منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
davit جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
expulse خارج کردن
discharges خارج کردن
unship خارج کردن
discharge خارج کردن
phase out خارج کردن
to rule out خارج کردن
eject خارج کردن
extraction خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
derails از خط خارج کردن
ejected خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejects خارج کردن
derail از خط خارج کردن
bring out خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
table از دستور خارج کردن
write-off از دفتر خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
spewed با فشار خارج کردن
disarms از ضامن خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
spew با فشار خارج کردن
disseise ازتصرف خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
tabling از دستور خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
expectorate ازشش خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
defecates خارج کردن مدفوع
disarmed از ضامن خارج کردن
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
phase out به ترتیب خارج کردن
defecating خارج کردن مدفوع
decivilize از تمدن خارج کردن
disarm از ضامن خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
defecated خارج کردن مدفوع
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
reeked بخار ازدهان خارج کردن
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
emit بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
emitting بیرون دادن خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
evicted خارج کردن خلع ید کردن
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evict خارج کردن خلع ید کردن
evicts خارج کردن خلع ید کردن
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
lifted جرثقیل
hoist جرثقیل
hoisted جرثقیل
gantry جرثقیل پل
wreckers جرثقیل
craning جرثقیل
gantry crane جرثقیل
hoists جرثقیل
crane جرثقیل
wrecker جرثقیل
forklift track جرثقیل
gantries جرثقیل پل
cranes جرثقیل
derrick جرثقیل
lifts جرثقیل
craned جرثقیل
lift جرثقیل
lifting جرثقیل
derricks جرثقیل
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
winch جرثقیل کوچک
gantry جرثقیل دروازهای
winched جرثقیل کوچک
crane frame چارچوب جرثقیل
crane construction ساختمان جرثقیل
crane construction ساختار جرثقیل
crane chain زنجیر جرثقیل
crane ladle پاتیل جرثقیل
slewing crane جرثقیل چرخان
crane tower دکل جرثقیل
floating crane جرثقیل متحرک
jeheemy جرثقیل جهیمی
crane tower برج جرثقیل
crane rope ریسمان جرثقیل
ship husbandary manual دستورالعمل جرثقیل ها
hoist با جرثقیل بالابردن
crane magent اهنربای جرثقیل
sheers یکجور جرثقیل
sheer legs یکجور جرثقیل
travelling crane جرثقیل متحرک
parabuckle طناب جرثقیل
crane track جرثقیل خودکار
hand crane جرثقیل دستی
crane balance تعادل جرثقیل
trammer جرثقیل معدن
revolving crane جرثقیل گردان
titan crane جرثقیل سنگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com