English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
riptide جریان اب نا مرتب
Other Matches
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current flow سیلان جریان فلوی جریان
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
decent <adj.> مرتب
methodic مرتب
tidiest مرتب
shipshape مرتب
steady <adj.> مرتب
proper <adj.> مرتب
prissy مرتب
presentable <adj.> مرتب
serials مرتب
in good order <adj.> مرتب
well-ordered <adj.> مرتب
he was neat مرتب
tidier مرتب
tidied مرتب
straight <adj.> مرتب
tidy <adj.> مرتب
tidying مرتب
uncluttered <adj.> مرتب
fair <adj.> مرتب
serial مرتب
businesslike مرتب
irregular نا مرتب
ordered مرتب
indexed مرتب کر دن
neater مرتب
neatest مرتب
neat <adj.> مرتب
orderlies مرتب
orderly مرتب
regular <adj.> مرتب
business like مرتب
regulars مرتب
systematic مرتب
well-groomed مرتب
trimmest مرتب
indexes مرتب کر دن
tidies مرتب
well groomed مرتب
kilter مرتب
trim <adj.> مرتب
index مرتب کر دن
trims مرتب
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
regularizing مرتب کردن
regularized مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
trims مرتب پاکیزه
regularises مرتب کردن
duly <adv.> بطور مرتب
neatly <adv.> بطور مرتب
trimmest مرتب پاکیزه
arrange مرتب کردن
tidily <adv.> بصورت مرتب
regularising مرتب کردن
cleans مرتب کردن
arranged مرتب کردن
partially ordered پاره مرتب
neatly <adv.> بصورت مرتب
duly <adv.> بصورت مرتب
trim مرتب پاکیزه
orderly <adv.> بصورت مرتب
arranges مرتب کردن
arranging مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape . مرتب ومنظم
regularize مرتب کردن
regularised مرتب کردن
collocating مرتب کردن
marshals مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
marshaling مرتب کردن
order مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
clean مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
lineup مرتب کردن
straight راحت مرتب
collocates مرتب کردن
collocated مرتب کردن
collocate مرتب کردن
ordered pair جفت مرتب
tidying مرتب کردن
tidy مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
tidies مرتب کردن
tidier مرتب کردن
tidied مرتب کردن
sorting مرتب نمودن
straighten up <idiom> مرتب کردن
j'adoube مرتب می کنم
straightest راحت مرتب
straighter راحت مرتب
tidily <adv.> بطور مرتب
unrehearsed ازقبلآماده - مرتب
well conditioned مرتب و منظم
fix up مرتب کردن
graduate مرتب کردن
graduates مرتب کردن
graduating مرتب کردن
orderly <adv.> بطور مرتب
to map out مرتب کردن
periodic که مرتب رخ میدهد
well ordered مرتب و منظم
put straight مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
set in order مرتب کردن
marshal مرتب کردن
concert مرتب کردن
concerts مرتب کردن
queerly بطور مرتب
ordering مرتب سازی
intrinsic مرتب شایسته
to put to rights مرتب کردن
Shipshape . In apple pie order. مرتب ومنظم
clear up مرتب کردن
collating مرتب کردن
collate مرتب کردن
collates مرتب کردن
draw up مرتب کردن
periodical که مرتب رخ میدهد
collated مرتب کردن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
bubble sort مرتب کردن حبابی
neatly بطور مرتب و اراسته
tree sort مرتب کردن درختی
distributive sort مرتب کردن توزیعی
sets نهادن مرتب کردن
setting up نهادن مرتب کردن
selection sort مرتب کردن گزینشی
collating sort مرتب کردن داده
shipshape مرتب کردن منظم
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort مرتب سازی داخلی
redd مرتب کردن رهاساختن
descending sort مرتب سازی نزولی
data processing مرتب کردن داده ها
to fix up مرتب کردن جادادن
block sort مرتب کردن بلاکی
ordered pair زوج مرتب [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com