English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
Other Matches
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
actions جریان حقوقی تعقیب
action جریان حقوقی تعقیب
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
financial statement صورت مالی گزارش مالی
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
class b allotment کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow سیلان جریان فلوی جریان
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
executory اداری
departmental اداری
formal اداری
administrative اداری
bureaucrats اداری
official اداری
administerial اداری
bureaucrat اداری
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
prefectorial وابسته به اداری
prefecture حوزه اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative command یکان اداری
a white collar job کار اداری
circular letter بخشنامه اداری
administrative order دستور اداری
administrative services خدمات اداری
circular letter نامه اداری
administrative channels طرق اداری
administrative publications نشریات اداری
administrative budget بودجه اداری
administrative law قوانین اداری
administration building ساختمان اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative escort ناو اداری
office chair مبل اداری
office chair صندلی اداری
administrative net شبکه اداری
administrative movement حرکت اداری
paperwork تشریفات اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative law حقوق اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administration building قسمت اداری
administrative flight هواپیمای اداری
bureau هیئت اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
officialism سیستم اداری
official communications مکاتبات اداری
office work کار اداری
office hours ساعات اداری
bureaus هیئت اداری
bureaucreat گماشته اداری
service element عنصر اداری
administrative channels مجاری اداری
overhead gharges هزینه اداری
unofficial غیر اداری
departmentally ازلحاظ اداری
red tape فرمالیته اداری
office building ساختمان اداری
officialdom سیستم اداری
bureaucrats مامور اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
prefectoral وابسته به اداری
administratively بطور اداری
malfeasance خطای اداری
office computer کامپیوتر اداری
business hours ساعت اداری
management expenses مخارج اداری
administrative services قسمتهای اداری
officially از طریق اداری
bureaucrat مامور اداری
soundex code کد حقوقی
legal حقوقی
juridical حقوقی
jural حقوقی
de jure حقوقی
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
service echelon رده اداری و خدماتی
placeman صاحب منصب اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
deck department قسمت اداری ناو
bureaucratic وابسته به امور اداری
key personnels کادر اداری اصلی
officer مامور کارمند اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
provisional order دستور موقت اداری
officers مامور کارمند اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
office swivel chair صندلی گردان اداری
law agent نماینده حقوقی
juristically از لحاظ حقوقی
legal person شخص حقوقی
artificial persons اشخاص حقوقی
juridical personality شخصیت حقوقی
juridically از لحاظ حقوقی
legal department اداره حقوقی
legal fiction تصور حقوقی
legal entity شخص حقوقی
commentaries تفسیر حقوقی
solicitors مشاور حقوقی
solicitor مشاور حقوقی
pay voucher سند حقوقی
pay voucher حواله حقوقی
soundex code کد حقوقی پرسنلی
legal adviser مشاور حقوقی
law term اصطلاح حقوقی
legal advisor مشاور حقوقی
legal committee کمیته حقوقی
pay grade ضریب حقوقی
commentary تفسیر حقوقی
legal مشروع حقوقی
corporate body شخص حقوقی
legal responsibility مسئوولیت حقوقی
civil proceedings اقدامات حقوقی
juridical person شخص حقوقی
jeopardy گرفتاری حقوقی
civil داخلی حقوقی
jurisprudence علم حقوقی
legal personality شخصیت حقوقی
legal counsel مشاور حقوقی
Legal Advisor مشاور حقوقی
medicolegal پزشکی- حقوقی
formal مقید به اداب ورسوم اداری
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
lawyer مشاور حقوقی حقوقدان
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
lawyers مشاور حقوقی حقوقدان
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
writer to the signet مشاور حقوقی اسکاتلندی
jurisconsult فقیه مشاور حقوقی
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
military pay order لیست حقوقی پرسنل
chargeable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com