English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English Persian
flow جریان جاری کردن
flowed جریان جاری کردن
flows جریان جاری کردن
Other Matches
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
oozed جریان جاری
ooze جریان جاری
oozing جریان جاری
oozes جریان جاری
routine جریان عادی عادت جاری
routinely جریان عادی عادت جاری
routines جریان عادی عادت جاری
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
flushes شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flush شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushing شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
jet مانندفواره جاری کردن
tapped از شیر اب جاری کردن
tap از شیر اب جاری کردن
jetting مانندفواره جاری کردن
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
blood خون جاری کردن
tapping از شیر اب جاری کردن
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
emanate جاری شدن تجلی کردن
emanated جاری شدن تجلی کردن
emanates جاری شدن تجلی کردن
emanating جاری شدن تجلی کردن
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluice ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluices ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
switched جریان را عوض کردن
switch جریان را عوض کردن
switches جریان را عوض کردن
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow سیلان جریان فلوی جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
To swim against the current. بر خلاف جریان آب شنا کردن
reflow فروکش کردن جریان مجدد
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
flumming تنگ کردن مقطع جریان اب
damper الت میزان کردن جریان هوا
electrolyze تجزیه کردن بوسیله جریان برق
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
throttling جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to buck the trend <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
throttle جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
to swim against the tide <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
fan 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanned 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanning 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fans 1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
going جاری
pourer جاری
gushing جاری
volant جاری
actuals جاری
sluicy جاری
sister in law جاری
groovy جاری
running water اب جاری
present-day جاری
interfluent در هم جاری
interfluous در هم جاری
current جاری
running جاری
current cell سل جاری
currents جاری
working capacity سرمایه جاری
yields جاری شدن
excurrent جاری شونده
account cuurent حساب جاری
current asset دارایی جاری
current assets دارایی جاری
yield جاری شدن
competitive price قیمت جاری
yielded جاری شدن
perfuse جاری ساختن
trilled جاری شدن
electrodynamics الکترسیته جاری
circulating asset دارایی جاری
Blood was running . خون جاری شد
standing روش جاری
flows جاری شدن
The regulations in force . مقررات جاری
standing order دستور جاری
During (in)the current year. درسال جاری
callendar year سال جاری
trills جاری شدن
flowed جاری شدن
trill جاری شدن
standing orders دستور جاری
disembogue جاری شدن
yeild جاری شدن
currently بطور جاری
yeild point حد جاری شدن
tidal volume حجم جاری
flow جاری شدن
bank overdraft حساب جاری
liquid limit حد جاری شدن
current liability بدهیهای جاری
current files پروندههای جاری
current loop حلقه جاری
routine خط مشی جاری
routines روش جاری
current date تاریخ جاری
present consumption مصرف جاری
current liability بدهی جاری
checking accounts حساب جاری
current account حساب جاری
present income درامد جاری
AC حساب جاری
demand deposit سپرده جاری
rules of procedure روش جاری
current cell indicator نشانگر سل جاری
current budget بودجه جاری
current جاری و روان
current instruction دستورالعمل جاری
current income درامد جاری
current liabilites بدهیهای جاری
routines خط مشی جاری
current yield بازده جاری
routinely روش جاری
routinely خط مشی جاری
current expenditure هزینه جاری
currents جاری و روان
current liabilities بدهیهای جاری
current price قیمت جاری
routine روش جاری
current assets دارائیهای جاری
checking account حساب جاری
current ratio نسبت جاری
current accounts حساب جاری
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
standing operating procedures روش جاری مخابرات
snivel ازبینی جاری شدن
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
sniveled ازبینی جاری شدن
sniveling ازبینی جاری شدن
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
outflows به بیرون جاری شدن
outflow به بیرون جاری شدن
snivels ازبینی جاری شدن
daily routine عادت جاری روزانه
snivelling ازبینی جاری شدن
current rate of growth نزخ رشد جاری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com