English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English Persian
maximum current جریان حداکثر
peak current جریان حداکثر
Search result with all words
maximum control current جریان کنترل حداکثر
maximum current circuit breaker کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum current rating جریان نامی حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
maximum r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
maximum gate trigger current جریان احتراق حداکثر
maximum power point current جریان در نقطه توان حداکثر
Other Matches
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow سیلان جریان فلوی جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
maximum حداکثر
peaks حداکثر
outsides حداکثر
outside حداکثر
peaking حداکثر
endurance حداکثر
peak حداکثر
maximal حداکثر
uttermost حداکثر
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
high tide حداکثر مد دریا
high tides حداکثر مد دریا
maximum price حداکثر بها
maximum speed حداکثر سرعت
payload حداکثر بار
maximum profit حداکثر سود
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum ratings مقدار حداکثر
payloads حداکثر بار
price ceilings حداکثر قیمت
maximum slope حداکثر شیب
intensity maximum حداکثر شدت
peak حداکثر کاکل
maximum value مقدار حداکثر
maximum work کار حداکثر
submaximal زیر حداکثر
wage ceiling حداکثر دستمزد
peak voltage ولتاژ حداکثر
peak speed حداکثر سرعت
peak output حداکثر تولید
peak load بار حداکثر
peak load حداکثر بار
peak demand حداکثر تقاضا
peaks حداکثر کاکل
supercharge خرج حداکثر
optimum height حداکثر ارتفاع
peaking حداکثر کاکل
relative maximum حداکثر نسبی
flank speed حداکثر سرعت
maximum deviation انحراف حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
maximum demand بار حداکثر
maximum output خروجی حداکثر
maximum of intensity حداکثر شدت
full bore حداکثر تلاش
maximum limited stress تنش حداکثر
maximum detector اشکارساز حداکثر
maximum frequency فرکانس حداکثر
maximum duration زمان حداکثر
maximum load بار حداکثر
maximum energy انرژی حداکثر
maximum moment حداکثر لنگر
maximum efficiency حداکثر کارائی
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum performance کارایی حداکثر
maximum efficiency راندمان حداکثر
full speed حداکثر سرعت
maximum amplitude دامنه حداکثر
maximum power demand مصرف حداکثر
maximization به حداکثر رسانیدن
maximum available powere توان حداکثر
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum gain تقویت حداکثر
global maximum حداکثر مطلق
maximal وابسته به حداکثر
flat out حداکثر سرعت
maximum density حداکثر تراکم
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
principle of miximum overlap اصل حداکثر همپوشانی
utmost good faith حداکثر حسن نیت
profit maximization به حداکثر رسانیدن سود
high water حداکثر ارتفاع اب مد دریا
extreme حداکثر درمنتهی الیه
maximum flexibility خمش پذیری حداکثر
maximum gate trigger voltage ولتاژ احتراق حداکثر
utility maximization به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
pron to با حداکثر سرعت ممکن
angle of repose حداکثر شیب استقرار
marginal حداکثر نزدیک به انتها
ultimate bearing capacity حداکثر فشار متحمل پی
maximum demand pointer عقربه مصرف حداکثر
flank speed حداکثر سرعت قایق
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
traffic peak حداکثر عبور و مرور
maximum demand meter حداکثر مقدار سنج
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
utmost منتهای کوشش حداکثر
endurance time سرعت حداکثر مداوم
sprints با حداکثر سرعت دویدن
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
maximum wavelength طول موج حداکثر
maximum power gain تقویت توان حداکثر
maxvo حداکثر توان هوازی
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
low tide حداکثر جذر دریا
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
maximum output voltage ولتاژ خروجی حداکثر
maximum temperature درجه حرارت حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum power operation کار با توان حداکثر
maximum ratings مقدار نامی حداکثر
maximum scattering angle زاویه پراکندگی حداکثر
maximum sound pressure فشار صوت حداکثر
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
maximum stock حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
maximum natality حداکثر زاد و ولد
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
maxvo حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum light transmission انتقال نور حداکثر
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
breaking load حداکثر تحمل بار
maximum input frequency فرکانس ورودی حداکثر
ceiling price حداکثر قیمت قانونی
maximum modulating frequency فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
maximum load بار گذاری حداکثر
ceiling prices حداکثر قیمت قانونی
maximum in power gain تقویت قدرت حداکثر
great tropic range حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
maximum range حداکثر برد جنگ افزار
hull speed حداکثر سرعت نظری قایق
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
payloads حداکثر قابلیت حمل بار
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
layer depth که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
maximum scale value مقدار درجه بندی حداکثر
payload حداکثر قابلیت حمل بار
maximum likelihood method روش حداکثر درست نمایی
capacity load حداکثر فرفیت بارگیری ناو
ramp weight حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum powerpoint voltage ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum recording attachment دستگاه ضبط کننده حداکثر
extremum حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum surface temperature درجه حرارت سطحی حداکثر
deadweight tonnage حداکثر تناژ وسیله نقلیه
plimsoll mark خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput حداکثر فرفیت میزان محصول
powering حداکثر تلاش در کمترین زمان
in the groove <idiom> حداکثر کار را انجام دادن
powers حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered حداکثر تلاش در کمترین زمان
ultimate compressive strength حداکثر مقاومت دربرابر فشار
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
wall up رسیدن موج به حداکثر اوج
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
mean distance فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
to rack rent حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com