English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
action جریان حقوقی تعقیب
actions جریان حقوقی تعقیب
Other Matches
chargeable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow سیلان جریان فلوی جریان
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
juridical حقوقی
soundex code کد حقوقی
legal حقوقی
jural حقوقی
de jure حقوقی
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
legal مشروع حقوقی
legal responsibility مسئوولیت حقوقی
law agent نماینده حقوقی
juristically از لحاظ حقوقی
juridically از لحاظ حقوقی
juridical personality شخصیت حقوقی
pay voucher سند حقوقی
pay voucher حواله حقوقی
law term اصطلاح حقوقی
civil proceedings اقدامات حقوقی
corporate body شخص حقوقی
juridical person شخص حقوقی
soundex code کد حقوقی پرسنلی
legal person شخص حقوقی
legal personality شخصیت حقوقی
legal entity شخص حقوقی
legal department اداره حقوقی
legal committee کمیته حقوقی
legal advisor مشاور حقوقی
legal adviser مشاور حقوقی
medicolegal پزشکی- حقوقی
pay grade ضریب حقوقی
civil داخلی حقوقی
solicitors مشاور حقوقی
artificial persons اشخاص حقوقی
jurisprudence علم حقوقی
jeopardy گرفتاری حقوقی
legal fiction تصور حقوقی
solicitor مشاور حقوقی
commentary تفسیر حقوقی
legal counsel مشاور حقوقی
Legal Advisor مشاور حقوقی
commentaries تفسیر حقوقی
actionable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
corporate دارای شخصیت حقوقی
culpable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
military pay order لیست حقوقی پرسنل
indictable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
institution اصل حقوقی بنگاه
jurisconsult فقیه مشاور حقوقی
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
to obtain legal advice مشاوره حقوقی دریافتن
punishable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
in legal parlance بزبان یا عباراتی حقوقی
punishable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
lawyers مشاور حقوقی حقوقدان
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
writer to the signet مشاور حقوقی اسکاتلندی
culpable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
civil low سیستم حقوقی رم باستان
chargeable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
indictable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
lawyer مشاور حقوقی حقوقدان
penal <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
indictable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
actionable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
exemption from territorial jurisdiction معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
corporation که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporative وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
dockets دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketing دفتر ثبت دعاوی حقوقی
corporations که دارای شخصیت حقوقی باشند
military pay order جدول تغییرات حقوقی پرسنل
legal fiction فرض قانونی فرضیه حقوقی
docketed دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docket دفتر ثبت دعاوی حقوقی
chase تعقیب
chased تعقیب
further to در تعقیب
chases تعقیب
pursuits تعقیب
chasing تعقیب
in continuation of در تعقیب
continuation تعقیب
persecution تعقیب
follow-ups تعقیب
chace تعقیب
follow-up تعقیب
clampdown تعقیب
prosecution تعقیب
pursuance تعقیب
clampdowns تعقیب
right to sue حق تعقیب
pursuant to در تعقیب
venery تعقیب
in pursuance of در تعقیب
pursuit تعقیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com