English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
williwaw جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
Other Matches
secondary airflow جریان هوای فرعی
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
torna do یکجور گردباد که در باختر.....میوزد
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
gale باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gales باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
polar regions مناطق قطبی زمین سرزمینهای قطبی
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
hidings مرتفع
hiding مرتفع
high مرتفع
highest مرتفع
elevated مرتفع
highs مرتفع
raised flooring کف مرتفع
plateaux جلگه مرتفع
height جای مرتفع
blast furnaces کوره مرتفع
outdoor antenna انتن مرتفع
obviated مرتفع کردن
plateau جلگه مرتفع
plateaus جلگه مرتفع
heights جای مرتفع
aerie خانهء مرتفع
obviating مرتفع کردن
highest جای مرتفع
highs جای مرتفع
champaign زمین مرتفع
aerie اشیانهء مرتفع
high level cistern ابفشان مرتفع
high cloud ابرهای مرتفع
high aerial آنتن مرتفع
blast furnace کوره مرتفع
obviate مرتفع کردن
Cat قلعه مرتفع
obviates مرتفع کردن
high جای مرتفع
Cat حصار مرتفع
eagre موج یا سدخیلی مرتفع
lifted مرتفع بنظرامدن بلندی
lifting مرتفع بنظرامدن بلندی
lifts مرتفع بنظرامدن بلندی
to make all doubts even هرگونه شک را مرتفع کردن
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
cateran اهل مناطق مرتفع
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
detoxification مرتفع شدن حالت مسمومیت
upland زمین مرتفع دور از دریا
uplands زمین مرتفع دور از دریا
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
aerie لانهء پرنده بر روی صخرهء مرتفع
reserved for unexpired risks ذخیره برای خطرات مرتفع نشده
arch-band [نوار یا تسمه ی مرتفع زیر طاق]
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
karroo قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karoo قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
blast furnace slag تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
roller-coasters راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller-coaster راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller coaster راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
fjeld فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
moist air هوای تر
air blast هوای دم
petticoatsfever هوای زن
airs هوای دم هوا
agglutinant هوای التیام
adverse weather هوای نامساعد
air breathing هوای تنفسی
compressed air هوای فشرده
sweltered هوای گرم
swelters هوای گرم
In the open air. در هوای آزاد.
out of doors در هوای ازاد
open air در هوای ازاد
the open هوای ازاد
temperate climate اب و هوای معتدل
passion هوای نفس
stable air هوای پایدار
swelter هوای گرم
exhaust air هوای خروجی
foul weather هوای خراب
low air pressure فشار هوای کم
foul weather هوای نامساعد
liquid air هوای مایع
heavy weather هوای خراب
compressed air هوای متراکم
heavy weather هوای طوفانی
raininess هوای بارانی
queen's weather هوای باز
emergency air هوای اضطراری
drippy هوای گرفته
out of door در هوای ازاد
dead air هوای راکد
marine climate اب و هوای دریایی
forced draft هوای با فشار
hot blast هوای دم داغ
air هوای دم هوا
humid air هوای شرجی
broken weather هوای بی قرار
blast roasting تشویه با هوای دم
aired هوای دم هوا
carburetor air هوای کاربراتور
intake air هوای ورودی
marsh malaria هوای مردابی
secondry air هوای ثانویه
circulationg air هوای در گردش
humid air هوای نمناک
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
cold fronts جبهه هوای سرد
cold fronts پیشان هوای سرد
intake air heater گرمکن هوای ورودی
blast هوای دم کوره بلند دم
blasts هوای دم کوره بلند دم
ego trips تسلیم به هوای نفس
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
twilight هوای گرگ ومیش
fair weather دارای هوای صاف
intake air هوای مکیده شده
ego trip تسلیم به هوای نفس
mouthpiece لوله هوای غواص
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
mouthpieces لوله هوای غواص
forced draft هوای تحت فشار
tire inflation فشار هوای لاستیک
liquid air container مخزن هوای مایع
liquid air هوای مایع شده
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
heatwaves موج هوای گرم
heatwaves هوای گرم طولانی
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
heatwave هوای گرم طولانی
heatwave موج هوای گرم
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
tire pressure فشار هوای لاستیک
torchlight هوای گرگ ومیش
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
free living تسلیم هوای نفس
hot blast main هدایت هوای دم داغ
lour هوای گرفته وابریwerewolf
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
hot blast cupola کوپل هوای گرم
bleed air هوای کمپرس شده
cooling blower دمنده هوای سرد
cooling air هوای سرد کننده
air compressor هوای فشرده ساز
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
saturated air هوای اشباع شده
blow hot هوای گرم دمیدن
blow cold هوای سرد دمیدن
effulge برق هوای باز
mouthguard لوله هوای غواص
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
open exercise ورزش در هوای ازاد
out door court زمین هوای ازاد
air tank کپسول هوای غواصی
lower هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
dusk هوای گرگ ومیش
owl light هوای گرگ و میش
lowers هوای گرفته وابری
air space قشر هوای دیوار خالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com