Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
secondary airflow
جریان هوای فرعی
Other Matches
williwaw
جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
mismatch
ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
subspecies
قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype
بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
sublease
اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
air blast
هوای دم
petticoatsfever
هوای زن
moist air
هوای تر
sweltered
هوای گرم
swelter
هوای گرم
swelters
هوای گرم
adverse weather
هوای نامساعد
low air pressure
فشار هوای کم
queen's weather
هوای باز
marsh malaria
هوای مردابی
liquid air
هوای مایع
broken weather
هوای بی قرار
secondry air
هوای ثانویه
marine climate
اب و هوای دریایی
blast roasting
تشویه با هوای دم
aired
هوای دم هوا
airs
هوای دم هوا
open air
در هوای ازاد
In the open air.
در هوای آزاد.
air breathing
هوای تنفسی
carburetor air
هوای کاربراتور
out of doors
در هوای ازاد
circulationg air
هوای در گردش
agglutinant
هوای التیام
out of door
در هوای ازاد
raininess
هوای بارانی
compressed air
هوای فشرده
compressed air
هوای متراکم
the open
هوای ازاد
temperate climate
اب و هوای معتدل
exhaust air
هوای خروجی
foul weather
هوای خراب
humid air
هوای شرجی
foul weather
هوای نامساعد
intake air
هوای ورودی
stable air
هوای پایدار
dead air
هوای راکد
passion
هوای نفس
heavy weather
هوای خراب
drippy
هوای گرفته
heavy weather
هوای طوفانی
hot blast
هوای دم داغ
humid air
هوای نمناک
emergency air
هوای اضطراری
air
هوای دم هوا
forced draft
هوای با فشار
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
lower
هوای گرفته وابری
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
cold front
جبهه هوای سرد
heatwaves
موج هوای گرم
heatwave
هوای گرم طولانی
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
heatwaves
هوای گرم طولانی
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
heatwave
موج هوای گرم
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
bleed air
هوای کمپرس شده
tire inflation
فشار هوای لاستیک
tire pressure
فشار هوای لاستیک
torchlight
هوای گرگ ومیش
air compressor
هوای فشرده ساز
mouthpieces
لوله هوای غواص
mouthpiece
لوله هوای غواص
fair weather
دارای هوای صاف
saturated air
هوای اشباع شده
open exercise
ورزش در هوای ازاد
blow cold
هوای سرد دمیدن
ego trips
تسلیم به هوای نفس
ego trip
تسلیم به هوای نفس
twilight
هوای گرگ ومیش
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm front
جبهه هوای گرم
free living
تسلیم هوای نفس
effulge
برق هوای باز
forced draft
هوای تحت فشار
blow hot
هوای گرم دمیدن
air tank
کپسول هوای غواصی
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
lowers
هوای گرفته وابری
mouthguard
لوله هوای غواص
blast
هوای دم کوره بلند دم
lowering
هوای گرفته وابری
blasts
هوای دم کوره بلند دم
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
out door court
زمین هوای ازاد
cooling air
هوای سرد کننده
cooling blower
دمنده هوای سرد
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
liquid air
هوای مایع شده
liquid air container
مخزن هوای مایع
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
intake air
هوای مکیده شده
dusk
هوای گرگ ومیش
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
lowered
هوای گرفته وابری
owl light
هوای گرگ و میش
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
caliduct
پخش کننده هوای گرم
storm door
درب عایق هوای توفانی
sensualize
پیروی از هوای نفس کردن
smog
هوای الوده به دود وبخار
thermostat
تنظیم کننده هوای سرد
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
terrestrial environment
وضع عوارض و اب و هوای زمین
To cherish a desire for something .
هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
air space
قشر هوای دیوار خالی
sidewinder
موشک هوا به هوای سایدویندر
thermostats
تنظیم کننده هوای سرد
brisk air
هوای خنک و فرح بخش
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
sensualist
پیرو هوای نفس واحساس
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
self will
خود رایی هوای نفس
d.c. transformer
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternators
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
She has a craving to travel .
دلش هوای سفر کرده است
surfboat
قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
swim bladder
کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
electromagnetism
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
sparrow
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
sparrows
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
falcons
موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
falcon
موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
genies
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
genie
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
The room is stuffy .
هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
airspeed
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeeds
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com