Dictiornary-Farsi | جزئی فروش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
retail dealer	جزئی فروش


Other Matches

retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
woollen draper	پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
pearlies	جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence	پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller	میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell	سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force	نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization	به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
optional claiming race	مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales	فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furriers	خز فروش پوست فروش
furrier	خز فروش پوست فروش
sales promotion	افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
smaller	جزئی کم
haxamerous	شش جزئی
small	جزئی کم
smallest	جزئی کم
trifling	جزئی
snatch	جزئی
portion	جزئی
portions	جزئی
fiddling	جزئی
peppercorn	جزئی
peppercorns	جزئی
imperceptible	جزئی
paultry	جزئی
snatching	جزئی
snatches	جزئی
snatched	جزئی
hexamerous	شش جزئی
sexpartite	شش جزئی
retail	جزئی
partial	جزئی
petty	جزئی
minute	جزئی
negligible	جزئی
potties	جزئی
potty	جزئی
paltry	جزئی
adaphorous	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
picayubnish	جزئی
picayune	جزئی
inappreciable	جزئی
two limbed	دو جزئی
triparite	سه جزئی
ternal	سه جزئی
snatchy	جزئی
inconsiderable	جزئی
peddling	جزئی
remote	جزئی
parcel	جزئی از یک کل
nominal	جزئی
remotest	جزئی
remotest	جزئی کم
rushing	جزئی
rushed	جزئی
remoter	جزئی
piddling	جزئی
remote	جزئی کم
duple	دو جزئی
remoter	جزئی کم
parcels	جزئی از یک کل
indifferent	جزئی
rush	جزئی
corpuscular	جزئی
insignificantly	بطور جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
lobed	چند جزئی
partial competition	رقابت جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
it is immaterial	جزئی است
septempartite	هفت جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
partial pressure	فشار جزئی
light laod	بار جزئی
retail	جزئی فروشی
shading	اختلاف جزئی
trivialism	چیز جزئی
retail bin	انبار جزئی
tertramerous	چهار جزئی
nuance	فرق جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
fractionally	بطور جزئی
dodecamerous	دوازده جزئی
minuitae	نکات جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
little	ناچیز جزئی
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
minus cule	ریز جزئی
negligibly	بطور جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
opuscule	اثر جزئی
nip	چیزی جزئی
gewgaws	چیز جزئی
minor elements	عناصر جزئی
nugae	نکات جزئی
multipartite	چند جزئی
incidental	جزئی ضمنی
partial	مغرض جزئی
detailing	جزئی از اثر
detail	جزئی از اثر
extrinsic	جزئی ضمیمه
pittance	مبلغ جزئی
clauses	جزئی از جمله
clause	جزئی از جمله
minor constituent	عنصر جزئی
gewgaw	چیز جزئی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
flesh wound	زخم جزئی
partial plan	برنامه جزئی
skirmishes	جنگ جزئی
fractional damage	خسارت جزئی
heptamerous	هفت جزئی
partial loss	زیان جزئی
nuances	فرق جزئی
particular average	خسارات جزئی
particular average	خسارت جزئی
pair	هرچیز دو جزئی
nips	چیزی جزئی
nipped	چیزی جزئی
glim	درک جزئی
partial order	ترتیب جزئی
partial correctness	صحت جزئی
quadripartite	چهار جزئی
fewtrils	چیز جزئی
pettily	بطور جزئی
skirmish	جنگ جزئی
partial fraction	کسر جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
excursus	بحث جزئی
partial function	تابع جزئی
partial eqilibrium	تعادل جزئی
immaterial	معنوی جزئی
fractionary	جزئی خرد
a minor incident	یک حادثه جزئی
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
budging	تکان جزئی خوردن
budged	تکان جزئی خوردن
budges	تکان جزئی خوردن
partial sum	حاصل جمع جزئی
retail	بصورت جزئی فروختن
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
hint	چیز خیلی جزئی
hinted	چیز خیلی جزئی
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
hints	چیز خیلی جزئی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
pulls	برتری جزئی و مختصر
pull	برتری جزئی و مختصر
(not) know the first thing about something <idiom>	اطلاعات جزئی داشتن
inappreciative	غیر محسوس جزئی
partial carry	رقم تقلی جزئی
light damage	خسارت جزئی یا سبک
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
retail trade	معامله بصورت جزئی
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
budge	تکان جزئی خوردن
giblet	خرده ریز جزئی
light load test	ازمایش بار جزئی
oligopoly	انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
crawling peg	تغییرات جزئی در نرخ ارز
shade	اختلاف جزئی سایه رنگ
iridectomy	بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
compounds	چند جزئی جسم مرکب
compounded	چند جزئی جسم مرکب
flyspeck	چیز جزئی وبی اهمیت
light transition loss	تلف عبوری بار جزئی
compound	چند جزئی جسم مرکب
to i. on particulars	به چیزهای جزئی اهمیت دادن
shadings	اختلاف جزئی سایه رنگ
vendible	قابل فروش جنس قابل فروش
vendable	قابل فروش جنس قابل فروش
commutator riple	تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
elements	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
nugacity	چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
element	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
tromometer	الت سنجش زمین لرزههای جزئی
to plume oneself on something	برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
drop a hint <idiom>	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
tail group	مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
de minimis	خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
fussily	ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
de minimis exception	به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
coarse sight	زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
adjustments	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
stocker	اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology	بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
vapor pressure	فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد