Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (40 milliseconds)
English
Persian
island
جزیره دار کردن
islands
جزیره دار کردن
Search result with all words
isle
جزیره نشین کردن
isles
جزیره نشین کردن
peninsulate
شبه جزیره کردن
Other Matches
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
rhodian
وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
isle
جزیره
island
جزیره
isles
جزیره
islands
جزیره
islanders
جزیره نشین
sand bank
جزیره نما
Malta
جزیره مالت
insular
وابسته به جزیره
island of reil
جزیره ریل
Cyprus
جزیره قبرس
isles
جزیره کوچک
reefs
جزیره نما
islander
جزیره نشین
insularity
جزیره بودن
Madagascar
جزیره مالاگازی
reef
جزیره نما
newfoundland
جزیره نیوفاوندلند
Haiti
جزیره هاییتی
peninsulas
شبه جزیره
islet
جزیره کوچک
islets
جزیره کوچک
peninsula
شبه جزیره
island
جزیره ساختن
islands
جزیره ساختن
chersonese
شبه جزیره
isle
جزیره کوچک
coral island
جزیره مرجانی
islaner
اهل جزیره
crete
جزیره کرت
islaner
جزیره نشین
cay
جزیره کوچک
jutland
شبه جزیره دانمارک
shoaly
پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
insulates
بصورت جزیره دراوردن
atoll
جزیره مرجانی حلقوی
sicilian
اهل جزیره سیسیل
greenlander
اهل جزیره گرینلند
crimean
اهل جزیره کریمه
haitian
اهل جزیره هاییتی
eyot
جزیره کوچک در رودخانه
atolls
جزیره مرجانی حلقوی
pawn island
جزیره پیادهای شطرنج
minorca
جزیره مینورکا در مدیترانه
manxman
اهل جزیره انسان
insulate
بصورت جزیره دراوردن
insulating
بصورت جزیره دراوردن
cuban
اهل جزیره کوبا
peninsular
وابسته به شبه جزیره
manhattan
جزیره مان هاتان
icelander
اهل جزیره ایسلند
peninsularity
حالت شبه جزیره
cretan
اهل جزیره کرت
rialto
جزیره ریالتو در ونیز
malay peninsula
شبه جزیره مالاکا
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
crannog
جزیره کوچک میان دریاچه
tahitian
اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
enisle
بصورت جزیره دراوردن جداکردن
iberian
اهل شبه جزیره ایبری
liliputian
وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
shelf
تپه دریایی جزیره نما
Iceland
جزیره ایسلند زبان ایسلندی
key
کی
[جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
orkney lslands
جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
corsican
اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
terra firma
قطعه اصلی خطه بدون جزیره
maf
بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
peloponnesian
وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
rumpy
یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
the peninsula
شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
minoan
مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
st helena
جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
samoan
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
Aztec architecture
معماری آزتکی
[مربوط به ساکنان جزیره تکسکوکو]
the peninsular war
جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
sandbar
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
daedalus
نام معماری که ساختمان پرپیچ و خم جزیره کرت را ساخت
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
paphian
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com