English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
island جزیره ساختن
islands جزیره ساختن
Other Matches
Manx وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
rhodian وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
island جزیره
isle جزیره
islands جزیره
isles جزیره
islet جزیره کوچک
insular وابسته به جزیره
islets جزیره کوچک
newfoundland جزیره نیوفاوندلند
crete جزیره کرت
coral island جزیره مرجانی
sand bank جزیره نما
chersonese شبه جزیره
cay جزیره کوچک
insularity جزیره بودن
peninsulas شبه جزیره
peninsula شبه جزیره
isle جزیره کوچک
island of reil جزیره ریل
islaner جزیره نشین
Madagascar جزیره مالاگازی
Malta جزیره مالت
Cyprus جزیره قبرس
islaner اهل جزیره
reef جزیره نما
islanders جزیره نشین
reefs جزیره نما
islander جزیره نشین
isles جزیره کوچک
Haiti جزیره هاییتی
rialto جزیره ریالتو در ونیز
cuban اهل جزیره کوبا
icelander اهل جزیره ایسلند
peninsulate شبه جزیره کردن
peninsularity حالت شبه جزیره
peninsular وابسته به شبه جزیره
minorca جزیره مینورکا در مدیترانه
haitian اهل جزیره هاییتی
manxman اهل جزیره انسان
manhattan جزیره مان هاتان
eyot جزیره کوچک در رودخانه
jutland شبه جزیره دانمارک
malay peninsula شبه جزیره مالاکا
pawn island جزیره پیادهای شطرنج
greenlander اهل جزیره گرینلند
crimean اهل جزیره کریمه
isle جزیره نشین کردن
island جزیره دار کردن
sicilian اهل جزیره سیسیل
shoaly پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
islands جزیره دار کردن
atolls جزیره مرجانی حلقوی
cretan اهل جزیره کرت
insulating بصورت جزیره دراوردن
insulates بصورت جزیره دراوردن
insulate بصورت جزیره دراوردن
atoll جزیره مرجانی حلقوی
isles جزیره نشین کردن
key کی [جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
Iceland جزیره ایسلند زبان ایسلندی
iberian اهل شبه جزیره ایبری
liliputian وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
shelf تپه دریایی جزیره نما
crannog جزیره کوچک میان دریاچه
enisle بصورت جزیره دراوردن جداکردن
orkney lslands جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
tahitian اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
floating island جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
rumpy یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
corsican اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
peloponnesian وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
terra firma قطعه اصلی خطه بدون جزیره
the peninsula شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
maf بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
st helena جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
samoan وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
the peninsular war جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
minoan مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
Aztec architecture معماری آزتکی [مربوط به ساکنان جزیره تکسکوکو]
holm جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
sandbar جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
daedalus نام معماری که ساختمان پرپیچ و خم جزیره کرت را ساخت
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
paphian وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
creating ساختن
bulid ساختن
put up ساختن
put-up ساختن
makes ساختن
pill حب ساختن
upgrade ساختن
upgraded ساختن
confect ساختن
create ساختن
pills حب ساختن
carbonize کک ساختن
upgrading ساختن
creates ساختن
upgrades ساختن
remakes از نو ساختن
fashion مد ساختن
compose ساختن
composes ساختن
builds ساختن
buildings ساختن
build ساختن
remake از نو ساختن
fashioned مد ساختن
to get along ساختن
to go in with ساختن با
to make a shift ساختن
to make away ساختن
to t. up ساختن
upbuild ساختن
fashions مد ساختن
fashioning مد ساختن
pellet حب ساختن
idolises بت ساختن
produce ساختن
minted ساختن
minting ساختن
mints ساختن
idolize بت ساختن
produced ساختن
idolised بت ساختن
idolized بت ساختن
idolizes بت ساختن
idolizing بت ساختن
mint ساختن
produces ساختن
idolising بت ساختن
miscreate بد ساختن
unifies تک ساختن
fabricating ساختن
invent ساختن
invented ساختن
set up ساختن
inventing ساختن
invents ساختن
unify تک ساختن
unifying تک ساختن
indite ساختن
dree ساختن با
fabricate ساختن
fabricated ساختن
fabricates ساختن
bridges پل ساختن
constructing ساختن
manufactures ساختن
constructs ساختن
generating ساختن
manufactured ساختن
construct ساختن
manufacture ساختن
constructed ساختن
forborne ساختن با
fabrication ساختن
bridged پل ساختن
bridge پل ساختن
make ساختن
generate ساختن
generates ساختن
generated ساختن
vitiates معیوب ساختن
disjoin بی ربط ساختن
decrypt اشکار ساختن
vitiating ناپاک ساختن
vitiating معیوب ساختن
dishallow بیحرمت ساختن
substantiated مستند ساختن
vitiates ناپاک ساختن
substantiates مستند ساختن
substantiate مستند ساختن
substantiating مستند ساختن
domiciliate مقیم ساختن
wet مرطوب ساختن
enables توانا ساختن
graved منقوش ساختن
frequency demodulation اشکار ساختن
filiate مربوط ساختن
cut teeth دندانه ساختن
defects معیوب ساختن
enthrall مفتون ساختن
defecting معیوب ساختن
defected معیوب ساختن
vitiated ناپاک ساختن
vitiated معیوب ساختن
defect معیوب ساختن
humidified مرطوب ساختن
discourage بی جرات ساختن
discourages بی جرات ساختن
detatch جدا ساختن
vitiate ناپاک ساختن
delimitation محدود ساختن
rescind باطل ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com