Dictiornary-Farsi | جستن از روی نادیده گذشتن از | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
overleap	جستن از روی نادیده گذشتن از


Other Matches

overslaugh	نادیده گذشتن
to make approaches	وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
escape	رهایی جستن خلاصی جستن
escaped	رهایی جستن خلاصی جستن
escaping	رهایی جستن خلاصی جستن
escapes	رهایی جستن خلاصی جستن
unseen	نادیده
unobserved	نادیده
disregards	نادیده گرفتن
disregarding	نادیده گرفتن
disregarded	نادیده گرفتن
disregard	نادیده گرفتن
dissembles	نادیده گرفتن
towink at	نادیده پنداشتن
scotomization	نادیده گیری
pass off	نادیده گرفتن
ignoring	نادیده پنداشتن
ignores	نادیده پنداشتن
ignored	نادیده پنداشتن
ignore	نادیده پنداشتن
to skips over	نادیده گذستن از
to slip off or away	نادیده رفتن
the invisible	خدای نادیده
dissembling	نادیده گرفتن
dissembled	نادیده گرفتن
dissemble	نادیده گرفتن
overpass	گذشتن از
forbear	گذشتن از
forbears	گذشتن از
crosser	گذشتن
cross	گذشتن
pass on	در گذشتن
elapsing	گذشتن
elapses	گذشتن
traversing	گذشتن از
elapse	گذشتن
passes	گذشتن
bypass	گذشتن
overpasses	گذشتن از
traverses	گذشتن از
traversed	گذشتن از
traverse	گذشتن از
crossest	گذشتن
blow over	گذشتن
get through	گذشتن از
bypassing	گذشتن
go by	گذشتن
go over	گذشتن
crosses	گذشتن
intercross	از هم گذشتن
interpenetrate	از هم گذشتن
bypasses	گذشتن
bypassed	گذشتن
passed	گذشتن
trafficking	گذشتن
traffic	گذشتن
to run on	گذشتن
traffics	گذشتن
trafficked	گذشتن
to pass on	گذشتن
to pass a way	گذشتن
pass	گذشتن
to blow over	گذشتن
to go by	گذشتن
to turn a blind eye to something	چیزی را نادیده گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something.	چیزی را نادیده گرفتن
unheeded	بیاهمیت نادیده بیتفاوت
contralateral neglect	نادیده انگاری دگرسو
to let something slip	چیزی را نادیده گرفتن
to pass over	نادیده رد شدن ازپهلو
overrode	سواره گذشتن از
overridden	سواره گذشتن از
override	سواره گذشتن از
traject	از مسیربخصوصی گذشتن
sweep	بسرعت گذشتن از
to pass off	برگذارشدن گذشتن
overrides	سواره گذشتن از
overdue	گذشتن موعد
fleets	بسرعت گذشتن
fleet	بسرعت گذشتن
filrate	از صافی گذشتن
to go over	گذشتن گذرکردن
overgo	رسیدن به گذشتن
ignore	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignores	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignoring	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
maskable	آنچه نادیده گرفتنی است
To overlook. To turn a blind eye.	چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
get over	ازروی چیزی گذشتن
to go through	رسیدگی کردن گذشتن از
to go to	رعایت کردن گذشتن از
to slice the air	هواراشکافتن وازان گذشتن
to rush a stream	از نهری تند گذشتن
exceed the deadline	گذشتن از مهلت مقرر
lapseof centuries	مروریا گذشتن قرنها
go	گذشتن عبور کردن
goes	گذشتن عبور کردن
skip	نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
pass by	از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
skipped	نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
skips	نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
Passover	گذشتن از پشت موج سواردیگر
slur	لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurs	لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurred	لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurring	لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
outjockey	جستن بر
spring	جستن
bounced	پس جستن
overleap	جستن از
springs	جستن
jump	جستن
bounce	پس جستن
bounces	پس جستن
jumps	جستن
jumped	جستن
brushes	تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush	تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
disabling	دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disables	دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disable	دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
buckets	فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
bucket	فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
to give the go by to	پیشی جستن بر
to get the upper hand	پیشی جستن
hips	جستن پریدن
hip	جستن پریدن
to find f.with	عیب جستن از
to find fault with	عیب جستن
to get the better of	پیشی جستن بر
to gain the upper hand	تفوق جستن
to gain a ccess	تقرب جستن
overtop	برتری جستن از
excelling	تفوق جستن بر
excelled	تفوق جستن بر
excel	تفوق جستن بر
purgation	برائت جستن
out act	پیشی جستن از
outbalance	پیشی جستن
outguess	سبقت جستن
outvie	برتری جستن از
overtop	برتی جستن بر
to keep one's distance	دوری جستن
to make a pounce	ناگهان جستن
renouncing	تبری جستن از
to come out of the woods <idiom>	از خطر جستن
to be out of the woods <idiom>	از خطر جستن
to be over the hump [American] <idiom>	از خطر جستن
to be over the worst <idiom>	از خطر جستن
to be off the hook <idiom>	از خطر جستن
best	برتری جستن
leap	جستن دویدن
leaped	جستن دویدن
leaps	جستن دویدن
renounces	تبری جستن از
renounced	تبری جستن از
renounce	تبری جستن از
to seek refuge	پناه جستن
to seek shelter	پناه جستن
assists	شرکت جستن
assisted	شرکت جستن
assist	شرکت جستن
to carry sword	شمشیر جستن
assisting	شرکت جستن
excels	تفوق جستن بر
overrode	برتری جستن بر
outrunning	پیشی جستن بر
outrun	پیشی جستن بر
overridden	برتری جستن بر
transcending	سبقت جستن
transcends	سبقت جستن
forestall	پیش جستن بر
shoot forth	بالا جستن
forestalled	پیش جستن بر
forestalls	پیش جستن بر
shoot out	بالا جستن
transcended	سبقت جستن
shoot-out	بالا جستن
transcend	سبقت جستن
denied	تبری جستن
get the start of	سبقت جستن بر
antecede	برتری جستن
denies	تبری جستن
denying	تبری جستن
overrides	برتری جستن بر
override	برتری جستن بر
outruns	پیشی جستن بر
deny	تبری جستن
shoot-outs	بالا جستن
noise	توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noises	توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
find	جستن تشخیص دادن
to gain a over	برتری یاتفوق جستن بر
to escape with life and limb	سختی رهایی جستن
wager of law	تبری جستن با سوگند
out maneuver	تفوق جستن در مانور