Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (42 milliseconds)
English
Persian
lope
جست وخیز کردن
loped
جست وخیز کردن
lopes
جست وخیز کردن
loping
جست وخیز کردن
cavort
جست وخیز کردن
cavorted
جست وخیز کردن
cavorting
جست وخیز کردن
cavorts
جست وخیز کردن
Search result with all words
frisk
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
hop
جست وخیز کوچک کردن
hopped
جست وخیز کوچک کردن
hopping
جست وخیز کوچک کردن
hops
جست وخیز کوچک کردن
leapfrog
باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogged
باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogging
باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogs
باجست وخیز حرکت کردن
skylark
تفریح وجست وخیز کردن
skylarks
تفریح وجست وخیز کردن
tumble
جست وخیز کردن پریدن
tumbled
جست وخیز کردن پریدن
tumbles
جست وخیز کردن پریدن
skip
جست وخیز کردن تپیدن
skipped
جست وخیز کردن تپیدن
skips
جست وخیز کردن تپیدن
galumph
جست وخیز نشاط انگیز کردن
sikt
باجست وخیز رقص کردن
Other Matches
gambol
جست وخیز
frolic
جست وخیز
capers
جست وخیز
capered
جست وخیز
caper
جست وخیز
capriole
جست وخیز
gambade
جست وخیز
bound
جست وخیز
exultance
جست وخیز
springs
جست وخیز
spring
جست وخیز
gambolling
جست وخیز
gambolled
جست وخیز
gamboling
جست وخیز
gamboled
جست وخیز
frolicked
جست وخیز
gambols
جست وخیز
skitter
جست وخیز
frisked
جست وخیز
frisking
جست وخیز
frolics
جست وخیز
frisk
جست وخیز
frisks
جست وخیز
tittup
جست وخیز
saltation
جست وخیز
frolicking
جست وخیز
curvet
شوخی جست وخیز
saliency
چابکی درجست وخیز
saleint
درحال جست وخیز
salience
چابکی درجست وخیز
saleintiant
درحال جست وخیز
skippering
جست وخیز کننده
skippered
جست وخیز کننده
frisky
جست وخیز کنان
skippers
جست وخیز کننده
coltish
جست وخیز کننده
friskier
جست وخیز کنان
friskiest
جست وخیز کنان
skipper
جست وخیز کننده
loping
بجست وخیز دراوردن
jumpingly
جست وخیز کنان
lopes
بجست وخیز دراوردن
loped
بجست وخیز دراوردن
lope
بجست وخیز دراوردن
lopes
جست وخیز وشلنگ تخته
lope
جست وخیز وشلنگ تخته
loping
جست وخیز وشلنگ تخته
sink or swim
<idiom>
افت وخیز درکاری داشتن
loped
جست وخیز وشلنگ تخته
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorses
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorsing
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com