English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (4 milliseconds)
English Persian
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
Other Matches
accession جلوس
regnal day جلوس
sejant درحال جلوس
sit جلوس کردن
ascend جلوس کردن بر
ascended جلوس کردن بر
ascends جلوس کردن بر
sits جلوس کردن
prsbytery محل جلوس کشیش
to a the throne برتخت جلوس کردن
to come to the throne بر تخت جلوس کردن
to take one's s. on the throne برتخت جلوس کردن
agrees جلوس کردن نائل شدن
agreeing جلوس کردن نائل شدن
agree جلوس کردن نائل شدن
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
verger متصدی نشان دادن محل جلوس مردم در کلیسا
her اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
out with him اورا بیرون کنید
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com