Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
erosion control
جلوگیری از فرسایش
Search result with all words
apron
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
aprons
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
bed plate
صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
Other Matches
attrition rate
میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
arid erosion
فرسایش مناطق خشک فرسایش مناطق کم اب
wear
فرسایش
wears
فرسایش
fraying
فرسایش
depletion
فرسایش
erosion
فرسایش
attrition
فرسایش
abrasion
فرسایش
abrasions
فرسایش
natural erosion
فرسایش طبیعی
nuclear corrosion
فرسایش هستهای
pot hole
دیگ فرسایش
precession
فرسایش لوله
internal erosion
فرسایش داخلی
scuff
خراش فرسایش
scuffed
خراش فرسایش
beach erosion
فرسایش ساحلی
rill erosion
فرسایش شیاری
scuffing
خراش فرسایش
selective erosion
فرسایش انتخابی
natural erosion
فرسایش نابهنجار
shore erosion
فرسایش ساحلی
accelerated erosion
فرسایش تشدیدی
gully erosion
فرسایش خندقی
erosive
فرسایش دهنده
erodible
قابل فرسایش
erodibility
قابلیت فرسایش
attrition
فرسایش نیروها
spark erossion
فرسایش الکتریکی
electro erosion
فرسایش الکتریکی
concrete erosion
فرسایش بتن
erosion
فرسایش وسایل
bioerosion
فرسایش زیستی
weathering
فرسایش در اثرهوا
sever erosion
فرسایش نابهنجار
weathring test
ازمایش فرسایش
wind erosion
فرسایش بادی
surface erosion
فرسایش سطحی
soil erosion
فرسایش خاک
sheet washing
فرسایش سطحی
scuffs
خراش فرسایش
sheet washing
فرسایش رویی
abrasion of surface
فرسایش سطح فرش
geologic erosion
فرسایش زمین شناسی
elutriation
شستشو با اب فرسایش انتخابی
electro erosion process
فرایند فرسایش الکتریکی
electroerosive
فرسایش قوس الکتریکی
attenuation
فرسایش انرژی موج
weatherability
قابلیت عدم فرسایش در هوا
restraint
نیروی خستگی یا فرسایش بار
corrosion
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
wears
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
wear
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
restraints
نیروی خستگی یا فرسایش بار
planation
مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
fastness of color
عدم تغییر رنگ
[در برابر نور، آب و فرسایش]
detritus
ذراتی که در نتیجه عمل فرسایش از زمین جدامیشوند
soliflucation
فرسایش خاک یا زمین به وسیله یخ زدن و اب شدن یخ
anti wear
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
jetties
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
natural erosion
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
jetty
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
special degration
نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
polygonal soil
زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
rill erosion
این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
attenuation factor
ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
countercheck
جلوگیری
restraints
جلوگیری
suppression
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
prevention
جلوگیری
debarment
جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
restraint
جلوگیری
contraception
جلوگیری
premunition
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
interdiction
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
interception
جلوگیری
prevent
جلوگیری کردن از
prevent
جلوگیری کردن
preventive
عامل جلوگیری
inhibitions
جلوگیری از بروزاحساسات
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
preventive
جلوگیری کننده
prevents
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
preservative
ماده جلوگیری
preservatives
ماده جلوگیری
abatement
فروکش جلوگیری
restrains
جلوگیری کردن از
restraining
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن از
restrain
جلوگیری کردن از
repressed
جلوگیری شده
to provide against
جلوگیری کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
suppressor
جلوگیری کننده
suppressive
جلوگیری کننده
rule out
جلوگیری کردن
repessive
جلوگیری کننده
quenchless
غیرقابل جلوگیری
quenchable
قابل جلوگیری
inhibitor
جلوگیری کننده
inhibitive
وابسته به جلوگیری
inhibiter
جلوگیری کننده
hold in
جلوگیری کردن
prevenience
منع جلوگیری
controlment
اختیارداری جلوگیری
checkless
غیرقابل جلوگیری
block age
جلوگیری انسداد
interceptive
جلوگیری کننده
interdict
جلوگیری ممنوعیت
pull up
جلوگیری کردن
preventible
قابل جلوگیری
preventable
قابل جلوگیری
preventability
قابلیت جلوگیری
premune
ناشی از جلوگیری
preclusive
جلوگیری کننده
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
letted
منع جلوگیری
accident prevention
جلوگیری از سانحه
rebuffed
جلوگیری کردن
keeps
جلوگیری کردن
checks
جلوگیری کردن از
checked
جلوگیری کردن از
irrepressible
جلوگیری نکردنی
inhibit
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
stopped
جلوگیری منع
stopping
جلوگیری منع
bridles
جلوگیری کردن از
stops
جلوگیری منع
birth control
جلوگیری از ابستنی
stop
جلوگیری منع
arrest
جلوگیری کردن
rebuff
جلوگیری کردن
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
arrested
جلوگیری از سقوط
arrests
جلوگیری کردن
arrests
جلوگیری از سقوط
rebuffs
جلوگیری کردن
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
arrested
جلوگیری کردن
bridling
جلوگیری کردن از
arrest
جلوگیری از سقوط
contraception
جلوگیری از ابستنی
hold
جلوگیری کردن
check
جلوگیری کردن از
hindering
جلوگیری کردن
preservation
محافظت جلوگیری
inhibits
جلوگیری کردن
hinders
جلوگیری کردن
bridle
جلوگیری کردن از
holds
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
prohibits
جلوگیری کردن
hindered
جلوگیری کردن
bridled
جلوگیری کردن از
prohibiting
جلوگیری کردن
prohibit
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
prevenience
خاصیت جلوگیری کننده
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
control
بازرسی نظارت جلوگیری
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
fire control
جلوگیری از اتش سوزی
incontrollable
غیر قابل جلوگیری
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
stoppers
توپی جلوگیری کننده
corrosion control
جلوگیری و کنترل خوردگی
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
stopper
توپی جلوگیری کننده
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
cutman
متخصص در جلوگیری ازخونریزی
out of hand
غیر قابل جلوگیری
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
curb
جلوگیری لبه پیاده رو
curbed
جلوگیری لبه پیاده رو
curbing
جلوگیری لبه پیاده رو
curbs
جلوگیری لبه پیاده رو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com