Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
preservative
جلوگیری کننده از فساد
preservatives
جلوگیری کننده از فساد
Search result with all words
lacquer preservative
لاک جلوگیری کننده از فساد
Other Matches
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
suppressive
جلوگیری کننده
repessive
جلوگیری کننده
suppressor
جلوگیری کننده
preclusive
جلوگیری کننده
inhibitor
جلوگیری کننده
inhibiter
جلوگیری کننده
interceptive
جلوگیری کننده
preventive
جلوگیری کننده
preventative
پیشگیر جلوگیری کننده
prevenience
خاصیت جلوگیری کننده
stoppers
توپی جلوگیری کننده
stopper
توپی جلوگیری کننده
prohibitory
گران جلوگیری کننده
prohibitively
بطور جلوگیری کننده
prohibitive
گران جلوگیری کننده
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
antibiotic
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
corrsion
فساد تدریجی فساد
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
immorality
فساد
invalidity
فساد
vice-
فساد
pus
فساد
decadence
فساد
festered
فساد
mortification
فساد
necrosis
فساد
corruptness
فساد
putridness
فساد
fester
فساد
spoils
فساد
spoil
فساد
vileness
فساد
festering
فساد
festers
فساد
corruption
فساد
spoiled
فساد
turpitude
فساد
degeneration
فساد
spoiling
فساد
vice
فساد
cottuptness
فساد
decaying
فساد
decays
فساد
vises
فساد
morbidity
فساد
depravity
فساد
pravity
فساد
vice
[immorality]
فساد
degeneracy
فساد
morbidness
فساد
dissolution
فساد
decayed
فساد
rottenness
فساد
vitiation
فساد
putrefaction
فساد
guilty pleasure
فساد
vices
فساد
debauchment
فساد
decadency
فساد
pyosis
فساد
depravement
فساد
decay
فساد
depravation
فساد
indecomposable
فساد ناپذیر
corruptible
فساد پذیر
decadently
در حال فساد
incorruption
فساد ناپذیری
corruptive
فساد امیز
invalidity
بطلان فساد
sodom
مرکز فساد
the origin of evil
منشا فساد
factionist
اهل فساد
perverseness
هرزگی فساد
corruption on the earth
فساد فی الارض
inherent vice
فساد ذاتی
corruptibility
قابلیت فساد
passible
فساد پذیر
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
perishableness
فساد پذیری
scorbutus
فساد خون
putrescence
گندیدگی فساد
Moral decadence .
فساد اخلاق
corrosion
فساد تدریجی
putrescencty
گندیدگی فساد
spoilable
فساد پذیر
phthisis
فساد بافتها
antimateriel agent
عامل فساد اماد
bacteriolysis
فساد و تحلیل میکرب
decadence
فساد اغاز ویرانی
The corruption in government offices .
فساد دردستگاههای دولتی
dry rot
فساد اجتماعی واخلاقی
corruptibly
بطور فساد پذیر
suppurate
فساد جمع شدن
gas degeneration
فساد تدریجی گازی
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
To wallow in vice .
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
adulterant
مایه تقلب و فساد متقلب
gangrene
فساد عضو براثر نرسیدن خون
abiotrophy
تحلیل و فساد عضوبدون علت مشهود
atmospheric corrosion
فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
dysgenics
مبحث مطالعه فساد نسل وتباهی نژادی
cacogenesis
فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
humoralism
اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
turpis causa
عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.
در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
muck rack
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
forbiddance
جلوگیری
premunition
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
prevention
جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
debarment
جلوگیری
contraception
جلوگیری
suppression
جلوگیری
interdiction
جلوگیری
restraints
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
restraint
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
interception
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
hold
جلوگیری کردن
birth control
جلوگیری از ابستنی
irrepressible
جلوگیری نکردنی
arrested
جلوگیری از سقوط
arrest
جلوگیری کردن
checkless
غیرقابل جلوگیری
restrains
جلوگیری کردن از
arrest
جلوگیری از سقوط
arrests
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
arrests
جلوگیری از سقوط
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
checks
جلوگیری کردن از
preservation
محافظت جلوگیری
controlment
اختیارداری جلوگیری
hold in
جلوگیری کردن
checked
جلوگیری کردن از
preventive
عامل جلوگیری
to provide against
جلوگیری کردن
contraception
جلوگیری از ابستنی
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
check
جلوگیری کردن از
to keep back
جلوگیری کردن از
abatement
فروکش جلوگیری
rule out
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن از
quenchable
قابل جلوگیری
block age
جلوگیری انسداد
prevented
جلوگیری کردن
accident prevention
جلوگیری از سانحه
quenchless
غیرقابل جلوگیری
prevent
جلوگیری کردن از
prevent
جلوگیری کردن
prohibit
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
stops
جلوگیری منع
stopping
جلوگیری منع
prevenience
منع جلوگیری
inhibitions
جلوگیری از بروزاحساسات
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
preventible
قابل جلوگیری
interdict
جلوگیری ممنوعیت
preventable
قابل جلوگیری
pull up
جلوگیری کردن
preventability
قابلیت جلوگیری
keep
جلوگیری کردن
preservative
ماده جلوگیری
preservatives
ماده جلوگیری
stop
جلوگیری منع
keeps
جلوگیری کردن
stopped
جلوگیری منع
prohibits
جلوگیری کردن
bridles
جلوگیری کردن از
rebuffs
جلوگیری کردن
rebuffed
جلوگیری کردن
repressed
جلوگیری شده
restrain
جلوگیری کردن از
hindered
جلوگیری کردن
restraining
جلوگیری کردن از
hindering
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
hinders
جلوگیری کردن
rebuff
جلوگیری کردن
letted
منع جلوگیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com