English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 44 (3 milliseconds)
English Persian
headmost جلویی
Other Matches
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
front end سر جلویی
foretop بام جلویی
forestay بکسل جلویی
advance section قسمت جلویی
front view نمای جلویی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
forward station پاسگاه جلویی
entry door در جلویی [ساختمان]
advanced جلویی مقدم
entrance در جلویی [ساختمان]
entrance door در جلویی [ساختمان]
telencephalon قسمت جلویی مغزجنین
lapped رسیدن به حریف جلویی
luff لبه جلویی بادبان
lap رسیدن به حریف جلویی
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
noses دماغه جلویی تخته موج سواری
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
burdended فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
scratch spin چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
one toe spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
popping crease خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
tacked تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tack تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacks تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
toe rake تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
toe point پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
tuck پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucking پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucks پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
toe weight وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
speedy cut اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
wire head قسمت مقصد سیم کشی ایستگاه جلویی سیم کشی
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com