English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
English Persian
advanced جلویی مقدم
Other Matches
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
pre preference مقدم بر سهام مقدم
front end سر جلویی
headmost جلویی
advance section قسمت جلویی
entrance door در جلویی [ساختمان]
front view نمای جلویی
foretop بام جلویی
entrance در جلویی [ساختمان]
entry door در جلویی [ساختمان]
forward station پاسگاه جلویی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
forestay بکسل جلویی
lapped رسیدن به حریف جلویی
luff لبه جلویی بادبان
lap رسیدن به حریف جلویی
telencephalon قسمت جلویی مغزجنین
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
noses دماغه جلویی تخته موج سواری
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
one toe spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
scratch spin چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
burdended فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
tacks تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
popping crease خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
tack تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
toe rake تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
premiere مقدم
antecessor مقدم
premiered مقدم
headmost مقدم
advances مقدم
aforehand مقدم
premiering مقدم
premieres مقدم
premiers مقدم
premier مقدم
proleptic مقدم
beforehand مقدم بر
previous مقدم
precedents مقدم
precedent مقدم
advancing مقدم
advance مقدم
prior مقدم
prior to مقدم بر
leading مقدم
frontline خط مقدم
preferent مقدم
preferred مقدم
preeminent مقدم
leading zero صفر مقدم
forward observer دیدبان مقدم
forward command post پاسگاه مقدم
leading zeros صفرهای مقدم
presupposed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
vaward مقدم پیشقراول
preferent claims دعاوی مقدم
leading edge لبه مقدم
assumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
front lines خطوط مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
premised <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
front lines خط مقدم جبهه
preferred shares سهام مقدم
precedes مقدم بودن
gilt-edged مقدم ممتاز
precede مقدم بودن
entrepreneur مقدم کمپانی
transposing مقدم وموخرکردن
transposes مقدم وموخرکردن
entrepreneurs مقدم کمپانی
transpose مقدم وموخرکردن
forego مقدم بودن بر
preoccupations کار مقدم
preoccupation کار مقدم
foregoes مقدم بودن بر
forgoing مقدم بودن بر
forwent مقدم بودن بر
gilt edged مقدم ممتاز
precedents ماقبل مقدم
forgone مقدم بودن بر
precedents مقدم بر مسبوق به
precedent مقدم بر مسبوق به
forgoes مقدم بودن بر
first یکم مقدم
advance observer دیدبان مقدم
apriori مقدم بر تجربه
antecedent مقدم مقدمه
antecedents مقدم مقدمه
preferential مقدم ترجیحی
precedent ماقبل مقدم
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
modus ponens وضع مقدم [ریاضی]
primer ماده منفجره مقدم
acorns گروه امادی مقدم
acorn گروه آمادی مقدم
primers ماده منفجره مقدم
advanced landing field پایگاه فرود مقدم
gilt edge مقدم درجه اول
permute مقدم و موخر کردن
advanced landing field پایگاه هوایی مقدم
aircontroller نافر مقدم هوایی
forward air controller نافر مقدم هوایی
it takes of the others بردیگران مقدم است
toe point پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
advance section قسمت مقدم در منطقه مواصلات
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
tucks پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucking پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tuck پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
toe weight وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
speedy cut اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
wire head قسمت مقصد سیم کشی ایستگاه جلویی سیم کشی
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
mastered ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com