English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
Other Matches
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
to get in the way جلوی راه را گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
price levels سطح قیمتها
mark down کاهش قیمتها
deflation تقلیل قیمتها
price war جنگ قیمتها
list price فهرست قیمتها
The prices have gone up. قیمتها بالارفته اند
Without regard for prices . بدون توجه به قیمتها
price system نسبت و رابطه قیمتها با هم
The rise in prices in the European markets. ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
Price are fixed here . دراینجا قیمتها ثابت هستند
consumer's surplus یکنواختی قیمتها برای مصرف کننده
boot اختلاف موجودبین قیمتها در مبادله دودارایی
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
long run equilibrium موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
subsidy حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
frontward جلوی
former جلوی
feont جلوی
forward جلوی گستاخ
forwarded جلوی گستاخ
fore جلوی درجلو
sincipital واقع در جلوی سر
fore جلوی قایق
before my very eyes جلوی چشمهایم
prior پیشین جلوی
at the fore در جلوی کشتی
in the way جلوی راه
windshield شیشه جلوی اتومبیل
bowing قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
prowords کلمات جلوی جملات
bow قسمت جلوی قایق
head sail بادبان جلوی دکل
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
anticum جرز جلوی معبد
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
camber انحنای جلوی اسکی
windshields شیشه جلوی اتومبیل
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
cambers انحنای جلوی اسکی
bows قسمت جلوی قایق
deck سکوی جلوی تانک
forward area منطقه جلوی رزم
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
forward echelon رده جلوی نبرد
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
afterleech بادبان جلوی قایق
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
nose spray بسکهای جلوی گلوله
decked سکوی جلوی تانک
foresheets فضای جلوی قایق
decks سکوی جلوی تانک
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
raise افزایش
accru افزایش
augmentation افزایش
aggrantizement افزایش
accession افزایش
affixture افزایش
adjunction افزایش
additament افزایش
amplification افزایش
accretion افزایش
gain افزایش
gained افزایش
gains افزایش
reduce/enlarge افزایش
auxesis افزایش
multiplication افزایش
enhancement افزایش
expansion افزایش
raises افزایش
increments افزایش
increases افزایش
increased افزایش
scale up افزایش
accessed افزایش
increscent افزایش
summation افزایش
addition افزایش
accessing افزایش
accesses افزایش
addendum افزایش
addenda افزایش
additions افزایش
access افزایش
intensification افزایش
rise افزایش
increment افزایش
increase افزایش
rises افزایش
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
monetary expansion افزایش پول
augmentable قابل افزایش
augments افزایش دادن
hypertension افزایش فشارخون
voltage rise افزایش ولتاژ
rise in temperature افزایش دما
voltage increase افزایش ولتاژ
temperature rise افزایش دما
salary increase افزایش حقوق
ascend افزایش دادن
spurts افزایش ناگهانی
ascended افزایش دادن
spurting افزایش ناگهانی
ascends افزایش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com