English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (14 milliseconds)
English Persian
to get in the way جلوی راه را گرفتن
Search result with all words
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
Other Matches
former جلوی
frontward جلوی
feont جلوی
in the way جلوی راه
at the fore در جلوی کشتی
sincipital واقع در جلوی سر
fore جلوی درجلو
prior پیشین جلوی
before my very eyes جلوی چشمهایم
forward جلوی گستاخ
fore جلوی قایق
forwarded جلوی گستاخ
anticum جرز جلوی معبد
windshield شیشه جلوی اتومبیل
nose spray بسکهای جلوی گلوله
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
windshields شیشه جلوی اتومبیل
prowords کلمات جلوی جملات
afterleech بادبان جلوی قایق
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
bows قسمت جلوی قایق
bow قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
bowing قسمت جلوی قایق
deck سکوی جلوی تانک
decked سکوی جلوی تانک
decks سکوی جلوی تانک
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
forward area منطقه جلوی رزم
camber انحنای جلوی اسکی
cambers انحنای جلوی اسکی
head sail بادبان جلوی دکل
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
foresheets فضای جلوی قایق
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
forward echelon رده جلوی نبرد
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
recaptures پس گرفتن
cork گرفتن
retake پس گرفتن
retaken پس گرفتن
to take fast hold of گرفتن
retreat پس گرفتن
disesteem کم گرفتن
retakes پس گرفتن
to take a wife زن گرفتن
recapturing پس گرفتن
false grip گرفتن
retaking پس گرفتن
corks گرفتن
recaptured پس گرفتن
despumate کف گرفتن از
devest گرفتن
reclaims پس گرفتن
wive زن گرفتن
lute گل گرفتن
seize گرفتن
encumbering گرفتن
seizes گرفتن
unsay پس گرفتن
tong گرفتن
lutes گل گرفتن
to take one's stand جا گرفتن
recapture پس گرفتن
reclaim پس گرفتن
to take up گرفتن
to whisk away or off گرفتن
reclaimed پس گرفتن
reclaiming پس گرفتن
seized گرفتن
obturate گرفتن
tithes ده یک گرفتن از
tithe ده یک گرفتن از
inclasp در بر گرفتن
to addict oneself خو گرفتن
deglutinate گرفتن
encumber گرفتن
to begin again از سر گرفتن
encumbered گرفتن
encumbers گرفتن
to break in گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
to put a stop to را گرفتن
to call back پس گرفتن
to catch a fly بل گرفتن
withdrawals پس گرفتن
withdrawal پس گرفتن
lay to heart به دل گرفتن
grab گرفتن
catch on گرفتن
grabbed گرفتن
raclaim پس گرفتن
grabbing گرفتن
reoccupy از سر گرفتن
grabs گرفتن
adeem پس گرفتن
capturing گرفتن
infold در بر گرفتن
captures گرفتن
indwell جا گرفتن
capture گرفتن
hold گرفتن
withdraw پس گرفتن
withdraws پس گرفتن
detracted گرفتن
detracting گرفتن
detracts گرفتن
skims گرفتن کف
skims کف گرفتن از
skimmed گرفتن کف
skimmed کف گرفتن از
to shut off را گرفتن
skim گرفتن کف
overtakes گرفتن
to station oneself جا گرفتن
overtaken گرفتن
skim کف گرفتن از
overtake گرفتن
detract گرفتن
to nestle oneself جا گرفتن
to catch on گرفتن
get at گرفتن
to draw back پس گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com