English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
Other Matches
sloven لوطی
hoodman blind لوطی
ruffians لوطی
ruffian لوطی
hoodlums لوطی محله
hoodlum لوطی محله
To scrounge . To squander. لوطی خور کردن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den . لوطی بازی درآوردن
To be frittered away . لوطی خور شدن
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted . بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
former جلوی
feont جلوی
frontward جلوی
prior پیشین جلوی
in the way جلوی راه
forwarded جلوی گستاخ
fore جلوی قایق
fore جلوی درجلو
forward جلوی گستاخ
at the fore در جلوی کشتی
sincipital واقع در جلوی سر
before my very eyes جلوی چشمهایم
abeyant معلق
chain bridge پل معلق
pendant معلق
headlong معلق
suspense معلق
flip flap معلق
cantilever bridge پل معلق
dependent معلق
suspended معلق
suspending معلق
suspension bridge پل معلق
suspend معلق
suspension bridges پل معلق
conditional معلق
hanging معلق
suspends معلق
up in the air <idiom> معلق
tumblers معلق زن
tumbler معلق زن
suspender معلق
turntables معلق
turntable معلق
handstand معلق
pendent معلق
pensile معلق
summersault معلق
suspensor معلق
suspensory معلق
handstands معلق
jusad rem حق معلق
hypostasis معلق
pendants معلق
heels over head معلق
forward echelon رده جلوی نبرد
foresheets فضای جلوی قایق
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
prowords کلمات جلوی جملات
to get in the way جلوی راه را گرفتن
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
afterleech بادبان جلوی قایق
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
head sail بادبان جلوی دکل
nose spray بسکهای جلوی گلوله
anticum جرز جلوی معبد
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
forward area منطقه جلوی رزم
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
windshield شیشه جلوی اتومبیل
cambers انحنای جلوی اسکی
deck سکوی جلوی تانک
windshields شیشه جلوی اتومبیل
decked سکوی جلوی تانک
decks سکوی جلوی تانک
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
bows قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
camber انحنای جلوی اسکی
bowing قسمت جلوی قایق
bow قسمت جلوی قایق
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
somersaults معلق پشتک
somersaulting معلق زدن
conditional contract عقد معلق
somersaults معلق زدن
full-suspension <adj.> کاملا معلق
estate in remainder تملک معلق
somersault معلق پشتک
hanging step پله معلق
somersaulting معلق پشتک
somersaulted معلق زدن
hanging indent تورفتگی معلق
suspensive تعلیق معلق
suspension reinforcement ارماتور معلق
suspension cable کابل معلق
suspensed sediment رسوبات معلق در اب
suspense file پرونده معلق
suspended solids جامدات معلق
suspended load بار معلق
somerset معلق زدن
somerset شیرجه معلق
unconditionality معلق نبودن
lis pendens دعوای معلق
levitative معلق در هوا
somersaulted معلق پشتک
to be up in the air معلق بودن
somersault معلق زدن
tumbled معلق زدن
suspending معلق کردن
tumble معلق شدن
tumbles معلق زدن
suspend معلق کردن
tumbles معلق شدن
tumble معلق زدن
tumbled معلق شدن
hanging معلق شدن
suspensions معلق کردن
suspends معلق کردن
suspension معلق کردن
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hang up درحال معلق ماندن
floccule تودههای معلق درمایع
pending تازمانی که امر معلق
cable suspension bridge پل معلق با سیم تابیده
suspension of vouchers معلق کردن اسناد
hang-up درحال معلق ماندن
suspend from service معلق کردن از کار
arch-buttant پشت بند معلق
full-suspension bike دوچرخه کاملا معلق
hang-ups درحال معلق ماندن
a bolt from the blue مثل عجل معلق
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
suspends موقوف الاجرا کردن معلق
to stay something موقتا معلق کردن [قانون]
suspend معلق کردن تعلیق دادن
suspend موقوف الاجرا کردن معلق
suspending موقوف الاجرا کردن معلق
overturns معلق شدن برگشتن وسیله
overturned معلق شدن برگشتن وسیله
overturn معلق شدن برگشتن وسیله
suspends معلق کردن تعلیق دادن
due in suspense file پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
handspring معلق زدن بر روی دستها
policies سند معلق به انجام شرطی
policy سند معلق به انجام شرطی
settleable suspended solids مواد معلق تهنشین پذیر
pendent lite حکم معلق امین ترکه
breakdown ته نشینی مواد معلق دردوغاب
suspending معلق کردن تعلیق دادن
breakdowns ته نشینی مواد معلق دردوغاب
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com