Dictiornary-Farsi | جلو پیک را در میان راه گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
to intercept a messenger	جلو پیک را در میان راه گرفتن


Other Matches

medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
thru	از میان
center	میان
shortcut	میان بر
middle	میان
cross country	میان بر
centred	میان
centre	میان
centers	میان
centered	میان
into	در میان
waists	میان
intershoot	در میان
midrib	رگ میان
waist	میان
mesocarp	میان بر
stagger	یک در میان
staggering	یک در میان
staggers	یک در میان
amid	در میان
crosscut	میان بر
between	میان
mongst	میان
through	از میان
mean water	میان اب
mean line	خط میان
omphalos	میان
middling	میان
overthwart	از میان
middles	میان
middle part	میان
among	میان
waistlines	میان
amongst	در میان
in the midden of	در میان
in our midst	در میان ما
per	از میان
diameter	میان بر
diameters	میان بر
half back	میان
waistline	میان
hollow	میان تهی
diaphragms	میان پرده
enclosures	میان بار
diaphragm	میان پرده
enclosure	میان بار
intervenes	در میان امدن
triple space	دو سطر در میان
midrib	رگ میان برگ
navels	میان وسط
middle aged	میان سال
middle age	میان سال
of middle a	میان سال
hollows	میان تهی
via	میان راه
mezzo-sopranos	میان صدا
middle weight	میان وزن
middle sized	میان اندازه
interdisciplinary	میان رشتهای
middle finger	انگشت میان
midcourse	میان راه
midbrain	میان مغز
midships	در میان کشتی
mesothorax	میان سیه
middlemost	میان ترین
midmost	میان ترین
middleware	میان افزار
mezzo-soprano	میان صدا
mezzo soprano	میان صدا
midsection	میان بخش
extra-mural	میان دانشگاهی
high-pitched	میان فراز
parenthetical	میان دو کمانک
midrange	میان دامنه
middleweight	میان وزن
mesosphere	میان- سپهر
middle-aged	میان سال
short cuts	راه میان بر
blow in	حمله از میان خط
With a slender waist.	میان با ریک
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
ambiequal	میان حال
navel	میان وسط
to gird up one's loins	میان بستن
interjecting	در میان اوردن
interposed	پا به میان گذاردن
to cut off a corner	میان برکردن
ambiversion	میان گرایی
short cut	راه میان بر
an a days	یک روز در میان
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
interject	در میان اوردن
ambivert	میان گرا
interjected	در میان اوردن
intervene	در میان امدن
slim jim	لاغر میان
shortcut	میان برکردن
insuperable	از میان برنداشتنی
interjects	در میان اوردن
cross-cultural	میان فرهنگی
cross cultural	میان فرهنگی
mesencephalon	میان مغز
cutoff	راه میان بر
osculant	در میان چندچیز
cut across	میان بر کردن
centration	میان گرایی
meant	میان مشترک
intervened	در میان امدن
to make mincemeat of	از میان بردن
shortcut	راه میان بر
abrogate	از میان برده
medium term	میان مدت
short circuiting	میان بر زدن
abrogates	از میان برده
cut of a corner	میان بر کردن
interfluves	میان دو رود
inter se	میان خودشان
inter nos	در میان خودمان
heartwood	میان چوب
heart wood	میان چوب
meddle	میان وسط
hollow <adj.>	میان تهی
intersegmental	میان قطعهای
inter vivos	در میان زنده ها
diaphrgam	میان پرده
halt back	میان بازی کن
interposes	پا به میان گذاردن
intertrial	میان کوششی
halfback	میان بازیکن
interposing	پا به میان گذاردن
intervascular	واقع در میان رگ ها
interposition	پا میان گذاری
meddled	میان وسط
intergroup	میان گروهی
interjacency	میان بودن
interjacency	وقوع در میان
interjectory	در میان اورده
interjectory	در میان انداخته
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
intercurrent	در میان اینده
intercurreace	در میان امدن
interpose	پا به میان گذاردن
interlucent	میان تاب
intermontane	میان کوه
intercellular	میان یاختهای
entracte	میان پرده
intermural	میان دیواری
internode	میان گره
meddles	میان وسط
half back	میان بازی کن
spotty	چنددر میان
waists	میان تنه
bummer	چرخ میان
interindividual	میان فردی
among each other <adv.>	میان خودشان
mesoderm	میان پوست
mesosphere	میان کره
interpersonal	میان فردی
merlon	میان دو تیرکش
interpolations	میان یابی
midweek	میان هفته
floret of the disk	گلچه میان
decussate	یکی در میان
mediastinum	میان پرده
interpolation	میان یابی
medius	انگشت میان
double space	یک سطر در میان
waist	میان تنه
duramen	میان درخت
interstellar	واقع در میان ستارگان
intercellular	واقع در میان یاخته ها
intercolonial	معمول در میان مستعمرات
axletree	میله میان دو چرخ
interfacial	واقع در میان دورو
interdental	واقع در میان دو دندان
axle tree	میله میان دو چرخ
interdental space	فاصله میان دو دندان
to burn up	سوزاندن و از میان بردن
interdigitate	واقع در میان انگشتان
interdigital	واقع در میان انگشتان
intercolumnar	واقع در میان دو ستون
intercililary	واقع در میان ابروها
intercensal	واقع در میان دو سرشماری
inter electrode capacity	فرفیت میان الکتردها
interludes	ایست میان دو پرده