Dictiornary-Farsi | جمعیت دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
social	جمعیت دوست


Search result with all words

gregarious	جمعیت دوست گروه جو
Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
population	جمعیت
company	جمعیت
demos	جمعیت
populations	جمعیت
rabble	جمعیت
mobbing	جمعیت
heap	جمعیت
many peopled	پر جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
over peopled	پر جمعیت
throngs	جمعیت
thronging	جمعیت
thronged	جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
desolate	بی جمعیت
cortege	جمعیت
corteges	جمعیت
gaggle	جمعیت
gaggles	جمعیت
mob	جمعیت
mobbed	جمعیت
mobs	جمعیت
armies	جمعیت
army	جمعیت
gregariously	با جمعیت
throng	جمعیت
full of life	پر جمعیت
bodle	جمعیت
thins	کم جمعیت
crowd	جمعیت
herds	جمعیت
herding	جمعیت
herded	جمعیت
heaping	جمعیت
thinnest	کم جمعیت
thinners	کم جمعیت
thinned	کم جمعیت
thin	کم جمعیت
herd	جمعیت
heaps	جمعیت
society	جمعیت
populace	جمعیت
presses	جمعیت
press	جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
gang	جمعیت
gangs	جمعیت
crowds	جمعیت
population [pop.]	جمعیت
societies	جمعیت
densely populated	پر جمعیت
companies	جمعیت
population structure	ساخت جمعیت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
population distribution	توزیع جمعیت
population density	تراکم جمعیت
settled	جمعیت دار
population explosion	انفجار جمعیت
population growth	رشد جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
population structure	ترکیب جمعیت
multitude	جمعیت کثیر
rucks	جمعیت وازدحام
demotic distribution	توزیع جمعیت
ruck	جمعیت وازدحام
demographic transition	گذار جمعیت
knight errantry	جمعیت سلحشوران
demography	جمعیت شناسی
demography	جمعیت نگاری
demographer	جمعیت شناس
aging population	جمعیت سالمند
habitance	جمعیت سکنه
habitancy	جمعیت سکنه
multitudes	جمعیت کثیر
optimum population	حد مطلوب جمعیت
stationary population	جمعیت ثابت
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
bikes	انبوه جمعیت
overpopulation	اضافه جمعیت
depopulation	تخلیه جمعیت
populated	جمعیت دار
people	تن [جمعیت شهری]
bike	انبوه جمعیت
depopulate	کم جمعیت کردن
underpopulation	کمبود جمعیت
peoples	جمعیت قوم
depopulated	کم جمعیت کردن
depopulates	کم جمعیت کردن
urban population	جمعیت شهری
working population	جمعیت شاغل
depopulating	کم جمعیت کردن
the total population	همه جمعیت
young population	جمعیت جوان
peopled	جمعیت قوم
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
peopling	جمعیت قوم
people	جمعیت قوم
flocks	جمعیت دسته پرندگان
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
flocking	جمعیت دسته پرندگان
populating	دارای جمعیت کردن
populates	دارای جمعیت کردن
flocked	جمعیت دسته پرندگان
flock	جمعیت دسته پرندگان
party	دسته متشکل جمعیت
demography	علم جمعیت شناسی
population planning	برنامه ریزی جمعیت
gregariously	از روی جمعیت دوستی
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
zero population growth	رشد جمعیت صفر
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
gang	جمعیت تشکیل دادن
gangs	جمعیت تشکیل دادن
populate	دارای جمعیت کردن
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
templar	عضو جمعیت فراماسون
the t. population	کلیه جمعیت همه مردم
The crowd was pressing against the gate .	جمعیت به درورودی فشار می دادند
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
doubling time of population	زمان دو برابر شدن جمعیت
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
group	جمعیت گروه بندی کردن
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر
groups	جمعیت گروه بندی کردن
to crowd out	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
conurbation	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
demand factors	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
He forced his way thru the crowd .	بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar	عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestockings	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestocking	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
schoolmates	دوست
hydrophilic	اب دوست
schoolmate	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
chum	دوست
buddy	دوست
unfriended	بی دوست
buddies	دوست
friendless	بی دوست
allying	دوست
ally	دوست
heart to heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
leal	دوست
amicable	دوست
friends	دوست
philogynist	زن دوست
friend	دوست
chums	دوست
philoginous	زن دوست
heart-to-heart	دوست
formalist	دوست
bozo	دوست
dienophile	دی ان دوست
girlfriend	دوست دختر
philotechnic	صناعت دوست
girlfriends	دوست دختر
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست قلمی
pen pals	دوست مکاتبهای
philhellenic	دوست یونان
humanitarian	بشر دوست
philobiblic	کتاب دوست
family men	زن و بچه دوست
peaceable	صلح دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
saprophytic	پوده دوست
to make a friend of	دوست شدن با
psychrophilic	سرما دوست
pornerastic	جنده دوست
warlike	جنگ دوست
friend	دوست کردن
philotechnic	صنعت دوست
xenophile	بیگانه دوست
zoophilic	حیوان دوست
friends	دوست کردن
zoophilous	حیوان دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
fraternised	دوست بودن
family man	زن و بچه دوست
solomon	صلح دوست
lovable	دوست داشتنی
lovely	دوست داشتنی
philanthropist	بشر دوست