Dictiornary-Farsi | جمعیت متفرق شد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 184 (9 milliseconds)

English	Persian
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
dispersing	متفرق ساختن متفرق کردن
disperses	متفرق شدن متفرق کردن
disperses	متفرق ساختن متفرق کردن
dispersing	متفرق شدن متفرق کردن
dispersed	متفرق ساختن متفرق کردن
disperse	متفرق شدن متفرق کردن
disperse	متفرق ساختن متفرق کردن
dispersed	متفرق شدن متفرق کردن
interspersed	متفرق کردن
scatters	متفرق کردن
scatter	متفرق کردن
straggles	متفرق شدن
straggling	متفرق شدن
straggled	متفرق شدن
dispersedly	بطور متفرق
dispersible	متفرق شدنی
intersperses	متفرق کردن
straggle	متفرق شدن
interspersing	متفرق کردن
intersperse	متفرق کردن
the troops were scattered	عده متفرق شد
dispersive	متفرق کننده
retreats	فرمان متفرق شوید
the troops were scattered	سپاهیان متفرق شدند
retreat	فرمان متفرق شوید
retreated	فرمان متفرق شوید
retreating	فرمان متفرق شوید
dismass	بهم زدن صف و متفرق شدن
effuse	پخش کردن پراکنده و متفرق
society	جمعیت
full of life	پر جمعیت
gregariously	با جمعیت
many peopled	پر جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
societies	جمعیت
throngs	جمعیت
thronging	جمعیت
thronged	جمعیت
over peopled	پر جمعیت
throng	جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
gangs	جمعیت
gang	جمعیت
corteges	جمعیت
cortege	جمعیت
desolate	بی جمعیت
heap	جمعیت
heaping	جمعیت
herding	جمعیت
heaps	جمعیت
populace	جمعیت
herd	جمعیت
herded	جمعیت
herds	جمعیت
bodle	جمعیت
population [pop.]	جمعیت
army	جمعیت
armies	جمعیت
mobs	جمعیت
mobbing	جمعیت
mob	جمعیت
gaggles	جمعیت
gaggle	جمعیت
demos	جمعیت
population	جمعیت
populations	جمعیت
presses	جمعیت
thinnest	کم جمعیت
rabble	جمعیت
thinned	کم جمعیت
companies	جمعیت
company	جمعیت
mobbed	جمعیت
crowd	جمعیت
crowds	جمعیت
thin	کم جمعیت
thinners	کم جمعیت
thins	کم جمعیت
press	جمعیت
straggle	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
population structure	ساخت جمعیت
population structure	ترکیب جمعیت
population growth	رشد جمعیت
population distribution	توزیع جمعیت
habitance	جمعیت سکنه
population density	تراکم جمعیت
optimum population	حد مطلوب جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
knight errantry	جمعیت سلحشوران
habitancy	جمعیت سکنه
population explosion	انفجار جمعیت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
people	تن [جمعیت شهری]
stationary population	جمعیت ثابت
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
the total population	همه جمعیت
underpopulation	کمبود جمعیت
urban population	جمعیت شهری
working population	جمعیت شاغل
young population	جمعیت جوان
rucks	جمعیت وازدحام
peoples	جمعیت قوم
populated	جمعیت دار
aging population	جمعیت سالمند
overpopulation	اضافه جمعیت
depopulation	تخلیه جمعیت
multitudes	جمعیت کثیر
multitude	جمعیت کثیر
settled	جمعیت دار
social	جمعیت دوست
demography	جمعیت نگاری
ruck	جمعیت وازدحام
demographer	جمعیت شناس
demographic transition	گذار جمعیت
people	جمعیت قوم
demography	جمعیت شناسی
depopulate	کم جمعیت کردن
bike	انبوه جمعیت
depopulating	کم جمعیت کردن
bikes	انبوه جمعیت
peopling	جمعیت قوم
depopulated	کم جمعیت کردن
demotic distribution	توزیع جمعیت
peopled	جمعیت قوم
depopulates	کم جمعیت کردن
disbands	منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disband	منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding	منحل کردن متفرق کردن یا شدن
strangle	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
zero population growth	رشد جمعیت صفر
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
flocked	جمعیت دسته پرندگان
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
flocking	جمعیت دسته پرندگان
flocks	جمعیت دسته پرندگان
gang	جمعیت تشکیل دادن
party	دسته متشکل جمعیت
gangs	جمعیت تشکیل دادن
demography	علم جمعیت شناسی
templar	عضو جمعیت فراماسون
populate	دارای جمعیت کردن
population planning	برنامه ریزی جمعیت
flock	جمعیت دسته پرندگان
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
gregariously	از روی جمعیت دوستی
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
populating	دارای جمعیت کردن
populates	دارای جمعیت کردن
The crowd was pressing against the gate .	جمعیت به درورودی فشار می دادند
group	جمعیت گروه بندی کردن
groups	جمعیت گروه بندی کردن
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر
doubling time of population	زمان دو برابر شدن جمعیت
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
the t. population	کلیه جمعیت همه مردم
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
conurbation	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
to crowd out	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
He forced his way thru the crowd .	بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar	عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestockings	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestocking	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
pareto distribution	در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
hidden momentum of population growth	نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
town fog	نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
edict of emancipation	فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
malthusian law of population	نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد